... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

ازیک نظرش جمله وجودم همه جان کرد

دیشب خدارو درخواب دیدم٬ سرمو روزانوش گذاشتم و سیرگریه کردم٬ بهش گفتم توکجایی آخه؟ والله آدم گم میکنه صدای قشنگتو ‌میون این همه امواج متراکم و یله٬ بالله آدم گم می کنه رنگ و بوتو وسط این همه نگاه که نفس می کشن و عطرشون مشام بنده هاتو تسخیرکرده!!  

خنده ای کرد٬‌دستی به سرم کشید٬‌اشکامو پاک کرد و گفت: خب تقصیرخودته که بازیگوشی و فراموشکار٬ مگه بارها بهت نگفتم رنگ من بی رنگی است٬‌سمت من بی سمتی است. مقابلش نشستم٬‌زل زدم به چشماش و گفتم: چرا گفتی٬ خوب یادمه٬ اماچشمام رنگ طلبن٬‌معتاد سمت و سویند٬ غیرازاین کاری بلد نیستن٬ یعنی ازشون برنمیاد٬ اینبارآهی کشید٬ دهانشو نزدیک گوشم آورد و به آرومی گفت: خب چشماتو هرازچندگاهی ببند٬ با جانت ببین٬ صدام برای اون آشناست٬ کافیه اونو دنبال کنه حتما بهم می رسه..... ومن بی آنکه چیزی بگم دوباره سرمو رو زانوش گذاشتم و ....

نظرات 2 + ارسال نظر
arash دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:09 http://kala30t.biz/

سلام ****************************** please visit my site.thank you

سلام

ها سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:32 http://www.aliakbarhaa.blogfa.com

سلام جالب و جذاب بود
قلم بیستی داری
به من هم سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد