سخته بار باوری رو بدوش بکشی که نه تنها هیچ زحمتی به خودش نمیده کمی دلیل واسه خودش دست و پاکنه٬مدام دلایلی که به زور براش جمع کردی روهم تارو مار می کنه٬تحمل آدمم حدی داره٬همه گفتن٬من هم گفتم٬شنید٬ شنید و درخودش فرورفت٬ انگارمی خواست چیزی بگه اما ازنیمه راه برگشت٬درازکشید دستشو به رسم همیشه های کلافگی٬روصورتش گذاشت و همه غمهای عالمو درمن ریخت٬ خواستم بگم به پیر به پیغمیر رسمش همینه٬ من فقط ازیک تصویرعبورکردم به تصویردیگه٬ اصلا .. اصلا معلوم نیست تاکی اینجا بمونم٬ جون لیلا به دل نگیر اما نشد یعنی نمیشد ... بیرون زدم تادرازدحام ستاره ها گم کنم این سنگینی تلخ رو٬گفتم لیلا اینهارو که می نوشی قطرات قدرتوست که می چکند درکام هستی ات پس غرنزن٬ خودت خواستی پس مرد راه باش .
کلاسم تازه تموم شده ولی افطار مهمان موسسه ام٬ گفتم این دوساعتو تا ثانیه ربنا همینجابمونم٬ گشتم گشتم یه کنج دنج پیداکردم پرازنسیم عصرگاهی که تنه زده به انجمن سوسن و شب بو و رز٬داشتم نرم نرمک با شراب طهورتنهایی افطار می کردم که بوروکراسی اداری با زبانی وراج ازراه رسید٬ به خودم دلداری دادم تو که ازصبح این حضورممل رو تحمل کردی حالا هم تحمل کن ... خودت خواستی پس مرد راه باش.
پشت سر جناب انجام وظیفه خواستم کلاف ذهنمو دریابم نشد که نشد فکرکنم ویروس واصله کارخودشو کرده٬ازخیرخلوت گذشتمو سری به نت زدم ... مثل اینکه خیلی هم بد نشد٬ جواب سلام حضرت دوست رسیده بود و پشت سرشم تذکاری ارزشمند و البته سنگین٬ خواستم بگم سخته٬ ازمن برنمیاد تحمل زمختی این راه که پاسخ داد چاره ای نیست شاگرد خودت خواستی مرد راه باش.
فکرکنم دارم نرم نرمک می فهمم سرظلوما جهولا بودنم را باورکن !
پاسخ ابلهان فارس (سگان پارسی زبان) در وبلاگ زیر:
www.persiandogs.mihanblog.com
جوک پارسی و تهرونی:
www.turkazerbaycan.mihanblog.com
باور ِ بی دلیل.. زهر ِ روح است..
بله
خدا صبرتون بده!
آمین
خانم! به ذهن فرتوت و هوش محدود ما رحمی بفرمایید! ما که درست سر در نیاوردیم این حدیث نفس سرکار را اما اگر اشتباه نکرده باشم دوباره ( که نه ! هزار باره) سخن از تردید و دلیل و بی راهی سودای حقیقت است. حضرت حافظ درد دل ما را نیک یادآورده است
به کوی عشق مَنِه بیدلیلِ راه قدم / که من به خویش نمودم صد اِهتِمام و نشد
فِغان که در طلب گنجنامهی مقصود / شدم خراب جهانی ز غم تمام و نشد
دریغ و درد که در جست و جوی گنجِ حضور / بسی شدم به گدایی بَرِ کِرام و نشد
هزار حیله برانگیخت حافظ از سر فکر / در آن هوس که شود آن نگارْ رامْ و نشد
درود برحضرت حافظ !
یکی همش هزاره باره از سودای سیاست می نویسه
یکی همش هزارباره ازسودای عشق می نویسه
یکی همش هزار باره ازسودای قانون می نویسه
خب منم می نویسم دیگه
برای دومین بار که نه هزارمین بار شرمنده ام که باعث ملال خاطر گشتم .
سلام
امشب در دعاهاتون ما را فراموش نکنید
سلام
ان شالله
شب قدر است و محتاج دعایم
دعایم کن که محتاجم گدایم
درسکوتی که دلت دست دعا باز نمود
یاد ما باش که محتاج دعاییم هنوز