باز دراین چرخه تناسخ ممتد٬ هویتم سرازقالب حلزونها درآورده است٬ تمام حجم زندگیم رو چپاندم دریک هارد ۵۰۰ گیگی و یک کوله بیقرار٬آدرس پشت سرهای من همیشه دراین موقعیت ها٬ بسته جی. پی. آر. اس بوده که حالا کوچه های وایرلس هم بهش اضافه شده.
امان از ایرانسل٬امان از اینترنت بی سیم که این روزها حوصله ام رو لبریز کرده.ازهرایستگاهی که خواستم وارد این فضا بشم نفسش مدام ته کشید٬ راهروخوابگاه٬ محوطه مملو از سوسک و حشره اون حتی راه پله پرازترافیک گربه های ریزودرشت مخوف٬ همه و همه رو امتحان کردم ولی نشد که نشد٬ یک ساعته٬ اینجا٬ درمحاصره سوسک های پرهیجان٬ منتظررسیدن به صدای حسنایم اما هنوزکه هنوزه سمند یاهو و زانتیای جی میل راه نیافتاده اند. کاش وضعیت بهتر بود ...کاش !!
دارم ازهوای نت بیزارمیشم ... شاید منو دیگه تو این حوالی نبینید.
--------------------------
گرچه ازشش جهت دچار توام
باز بی تاب و بی قرار توام
سلام
کجایین؟
سلام
همینجام
سلام
خسته نباشی
خدا قوت
چه زیبا نوشتی
ب اینکه از سر دلتنگی وخستگی ووقت گذاشتن وثمر ندیدن اعصابت تا حدودی خط خطی شده است
ولی چه مناسبتی وتشبیه دنیایی مجازی به دنیایی حقیقی نوشتی
ممنون
سلام
تشکر
خط اول که از دلتنگی گفتی در این فکر فرو رفتم که بعضی ها اصلا به دنیا آمده اند که همیشه شاگرد و پشت میز نشین باشند . بعضی ها هم اصلا به دنیا آمده اند تکه معلم باشند. یعنی از همان کلاس اول شروع می کنند به درس دادن.
من همیشه شاگرد بودن و دلتنگی برای فضاهای شاگردی را ترجیح می دادم. معلم ها آدم های تنهایی هستند.
بیت آخر را هم که خواندم یادم آمد که اگر اشتباه نکنم یک زمانی حافظ می گفت :
شهری است پرکرشمه و حوران ز شش طرف
چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم.
بی ربط بود عفو بفرمایید
منم بارها از خودم پرسیدم که چرا انسانها هنوز نتونسته اند درکنار هم حیات بی هراسی رو تجربه کنند. وقتی به این فکر می کنم که ما انسانها بعضی مواقع چقدر از هم می ترسیم دلم میگیرد لیلا خانم. خیلی دلم می گیرد...
سلام استاد !!!!!!!!!!!!
خدامیدونه چقدردلم برای کلاسهاتون تنگ شده .مخصوصابرای اون محیط ساده وصمیمی.وای !!!باکمی اشک
سلام
جای من خالی
سلام
خیلی شبیه حسنا نوشتی یه جورایی!!!
و اون شعر آخرتون خیلی قشنگ بود.
دلم تنگ شده
دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن
خورشید همیشه خندان، آسمان همیشه آبی
زمین همیشه سبز و کوههای همیشه قهوه ای
دلم برای خط کشی کناردفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز
برای پاککن های جوهری و تراش های فلزی
برای گونیا و نقاله و پرگارو جامدادی
دلم برای تخته پاککن و گچ های رنگی کنار تخته
برای اولین زنگ مدرسه
برای واکسن اول دبستان
برای سر صف ایستادن ها
برای قرآن های اول صبح و خواندن سرود ایران اول هفته
دلم برای مبصر شدن ، برای از خوب ، از بد
دلم برای ضربدر و ستاره
دلم برای ترس از سوال معلم
کارت صد آفرین
بیست داخل دفتر با خودکار قرمز
و جاکتابی زیر میزها ، جانگذاشتن کتاب و دفتر
دلم برای لیوانهای آبی که فلوت داشت
دلم برای زنگ تفریح
برای عمو زنجیر باف بازی کردن ها
برای لیلی کردن
دلم برای دعا کردن برای نیامدن معلم
برای اردو رفتن
برای تمرین های حل نکرده و اضطراب آن
دلم برای روزنامه دیواری درست کردن
برای تزئین کلاس
برای دوستی هایی که قد عرض حیاط مدرسه بود
برای خنده های معلم و عصبانیتش
برای کارنامه.... نمره انضباط
برای مُهرقبول خرداد
دلم برای خودم
دلم برای دغدغه و آرزو هایم
دلم برای صمیمیت سیال کودکی ام تنگ شده
نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند کودکی ام را جا گذاشتم
کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟
آفرین
دلم برای صمیمیت سیال کودکی ام تنگ شده