... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

زنبیل آباد

  • خمیازه سرایی هم عجب معضلی می سازد برای بینندگان محترمش، راست گفتند:«افسرده دل افسرده کند انجمنی را»... وقتی هرصبح، سروده کسالت به سمع و نظرت برسد لابد باید دست به دامن جاده شوی و آستان جانان و گنبد مینا و ...تامگرغبارروبی گردد این روح کانکت شده با جانهای آه اندود و الم بار.ازتحلیل ماجرا معافم دارید که سوژه به قدرکفایت هست برای کند و کاو.
  • کتابخانه، ازنوع قفسه بازش خوب است چون کتابها هم فرصت می یابند رخی بنمایانند و توراازاعماق گرایشات قالب بندی شده برآمده از هزاران دلیل وباور جورواجورت بیرون بکشند. امروز مولوی هم می گفت صید باشی به ازصیاد بودن است! اون روز کتابخانه ای تخصصی که هرشب خواب یکی ازکتابهایش را می دیدم و می بینم پیداکردم که ازقضا قفسه بازنیز بود،چشمتان روزبد نبیند تاخواستم دستی برسرکتابهای نازنینش بکشم حکم تحریم نازل شد...توجیه علمی ماجرا این است که ...(راستش نمی دانم) و توجیه اعتقادی ماجراهم اینکه لابد روزی من همینقدراست.
  • این ماهیت انضمامی تفکرهم عجب بلایی برسر ذهن های ولگرد می آورد،مجبورشان می کند هرقدم که برمی دارند چاهی حفرنمایند... ذهنم ازصبح، درست سرزنبیل آباد، مشغول حفرچاهی شده است که هنوز به آب نرسیده است.

زندگی

تجربه زندگی، بیشتر درکدام ساحت امکان دارد؛ اندیشه یا عمل!؟

----------------------------

عمل بعضی ازجوامع، مقدم براندیشه آنان هست!

بعضی آدمها کارشان اندیشه است!

یادش بخیر، بچگی ها و کارتون «ماکارو اندیشه باهم هستیم همیشه»!


*آدرس همسایه های مجازی کلن پاک شد به این می گن قالب شکنی بزرگ ... باورکنید عمدی نبود!!

*یه جاهایی می مانی باشی یا نباشی؛ باشی، کنایه ها نمیزارن، نباشی هم خب نمیشه؛ آخه تو که نمی دونی چطورسرازمتن درآوردی چطورمیخوای خودتوازش بکشی بیرون!؟ بنظرم گره کاردست ویراستاراست!!

؟

مرزگذر از تقلید به تحقیق چیست؟