... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

همایش صدرا

خیلی خوابم می آمد ولی ازطرفی هم نمی توانستم از فوائداحتمالی که درذهنم تراشیده بودم محروم شوم. به هرزحمتی که بود دست فاطمه را گرفتم و دل به جاده زدیم،جایتان خالی دقیقا به موقع رسیدیم؛ تایم پذیرایی اول.

دوسوم سالن همایش را خانمها اشغال کرده بودند؛ عجب! فکرکنم این صفحه تاریخ ازتعجب شاخ درآورده باشد ازدیدن این همه ضعیفه برکرسی های استماع سخنرانی های فلسفی، لابد باخودش گفته است این گیس بلندها فقط آمده اند که وقتشان را پرکنندکه اینطور سراپاگوش شده اند!

هرچه بیشترگوش میدادم بیشتر حس آدم بشدت گرسنه ای به من دست میداد که سرسفره ای پراز مثلا غذاهای متنوع نشسته و فقط اجازه دارد مزمزه کند،اکثریت غالب سخنرانان محترم درفرصت تعیین شده صرفا موفق به ارائه مقدمات، آنهم اکثرا، مقدمات بعیده بحثشان شدند!! برایم جالب بود که هیچیک از سخنرانان بعدی ازسرنوشت نافرجام سخنرانی ها ی قبلی عبرت نمی گرفتند تا مطالبشان را به نحوی تنظیم نمایند که شنونده بینوا ازحاشیه به متن باریابد.


«ازاندیشه نترسید، فقط نخوانید بیاندیشید» توصیه ای گرانقدرازاستاد مجتهدی و استاد دینانی که دلم را سخت به درد آورد،نمی دانم چرا ولی این روزهابرعکس اوائل، کم، خیلی کم به آستان اندیشه پا می گذارم درحالیکه بیشترین نیازرابه آن دارم، امروز همه اش به این فکر می کردم که چه خوب میشد اگر مراکزعلمی و پژوهشی خریدارافکارخود دانشجو وطلبه می شدند بجای اینکه اورا درسلسله نظرخوانی و نظردانی های گذشته و حال گرفتارسازند.امروزهمه اش مزه سماجت های گذشته ام برسرمساله های ریز و درشت را مرور می کردم!اللهم اشف کل مریض ازجمله ما مریض های تامل و اندیشه را!!

تمام دیشب خواب فرارازمقدمات می دیدم و دنبال نتایج می گشتم!!

نظرات 21 + ارسال نظر
ما چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:51

خواب کلا پدیده ای است نیکو

خیلی موافقم

ح.و.ر.ی چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 21:35

1.من هم به درد اومدم .شاید اگه خریدار اندیشه هامون بودند خیلی بهتر اندیشیدن رو می آموختیم،و نمی شد همان چیزی که اساتیدمحترم در نهایت به ما لقب پخته خوار را بدهند!!
2.من اگه تو اون همایش بودم حتمن یه چرت میزدم:)
3.عدم وجود برادران هم در این سیل گیسوکمندان تفکرات فمنیستی را پررنگتر می نمود
4.راجبه پذیرایی هم نکته ای نفرمودین که انگیزه بشه برای نخوابیدن در همایشات

1- آی گفتی !!
2- ما اما بچه مثبت بودیم و پلک نزدیم.
3- هی ...یه جورایی!!
4- چایی اش خوب بود ولی شیرینی هاشو دوست نداشتم، چلو مرغش هم صد برابر بهترازسلف خودمون بود و میشه گفت مزه مرغ رو میشد حس کرد ولی من و فاطمه بس که سخنرانی خورده بودیم نتونستیم بیش از سه چهارقاشق بخوریم.

بهرام پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:51 http://pargar4.persianblog.ir

الف: «ازاندیشه نترسید، فقط نخوانید بیاندیشید» تاریخی دویست ساله از دوره کانت دارد در مقاله روشنگری اش، که به تمسخر می گوید: اری دیگر، کتاب آمده است دیگر نیازی به اینکه خودمان بیاندیشیم نداریم. نویسندگان آن کتابها بجای ما ندیشیده اند.

ب: شما خیلی خوشبین هستید. اینکه «اکثریت غالب سخنرانان محترم درفرصت تعیین شده صرفا موفق به ارائه مقدمات، آنهم اکثرا، مقدمات بعیده بحثشان شدند!! برایم جالب بود که هیچیک از سخنرانان بعدی ازسرنوشت نافرجام سخنرانی ها ی قبلی عبرت نمی گرفتند تا مطالبشان را به نحوی تنظیم نمایند که شنونده بینوا ازحاشیه به متن باریابد.» چنته شان خالی تر از این حرفهاست. نه اینکه زمان ندارند، عموما فاقد قدرت اندیشه اند وگرنه در آن جلسۀ محدود از نظر زمانی نشد، در بیرون و با آسودگی خیال بیایند و درهای دری شان را رو بنمایند. اینان را باید پرسید: یک دستۀ گل کو اگر آن باغ بدیدید...

پ- اینکه نوشته اید:«چه خوب میشد اگر مراکزعلمی و پژوهشی خریدارافکارخود دانشجو وطلبه می شدند» من خریدارم، کو افکار؟ کو اندیشه؟ کدام افکار و اندیشه؟ اولین گام در اندیشیدن، "جسارت" است، همانکه گویی رخت از میان ما بر بسته است.
وبلاگهاتان را که دارید. و اختیارش هم که دست خودتان است. رو کنید آن اندیشه هایی را که خیال میکنید خریداران باید سر و دست برایش بشکنند. بدون جسارت اندیشیدن ممکن نیست. جسور باشید.

الف: راست گفته است کانت.
ب:فکر میکنم من هم همین دیدگاه شمارابه زبان خودم گفتم.
پ: مرادم از بهادادن به اندیشه دانشجو وطلبه بسترسازی برای این مهم بود تانیروها هدرنروند و خروجی نظام آموزشی به حدمطلوب ورضایت بخشی برسد و نه گله از نبود جایگاه اظهار دیدگاههاو اندیشه های شخصی.( دراین خصوص اگرتوفیق یارباشد خواهم نوشت.)
راستش من بیسواد این روزهاخیلی خسته شده ام هم ازدست جمود که همه انرژی ات رافدای تارموی تک طلبی هاو کوته بینی هایش میکند هم ازجسارت که دیوانه واربرهمه چیز میتازد و نیامده همه رابه آتش ندانم کاری و تندروی اش میسپارد.

فرزانه پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:56 http://kolbe-tanhayee-man.loxblog.com

سلام آبجی لیلا
امیدوارم خستگی همایش از تنتون رفع شده باشه
راستش یه مهمونی کوچولو داشتم دعوتتون کردم یه سر به وبم بزنید خوشحال میشم بین نظرات نظر زیبای خواهر گلم رو هم مشاهده کنم
دوستتون دارم

سلام عزیز خواهرم

خسروی پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:25

از تمام همایش هایی که شرکت کرده ام فقط چرت زدنش را به خاطر دارم که بعد از ناهار و پذیرایی همایش از نظر شیرینی و دلچسبی در رتبه سوم قرار دارد..
این روزها از خستگی دلم لک زده برا یه همایش..سراغ ندارید؟

ولی من ازهمایشهاگیج زدنهایش رافقط به یادمی اورم.
باشه سرچ میکنم اگربود بهتون خبرمیدم.

بهرام پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:56 http://pargar4.persianblog.ir

ت- نتایج، همان مقدمات آینده اند و مقدمات، همان نتایج گذشته. حالا دنبال
چه میگردید و آنهم در خواب. داستان ابراهیم ادهم و گم شدن کاروان اشتران را بر بام کاخ شاهی یادتان هست؟

ت: داستان رو از بچه های ادبیات پرسیدم ولی ربطش را نفهمیدم یا به عبارت بهتر وجه توجه دادنتان را نگرفتم .

کبک سیاسی جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:00 http://kabkesiasy.blogfa.com/

در کبک سیاسی بخوانید:
به خدا قسم این داستان عین واقعیته.

به همین شب لیله الرغائب که دارم این مطلب رو مینویسم قسم.

حالا شما دوست داری باور کن دوست داری باور نکن.

حالا نیازی به قسم نیست نخونده باورتون کردیم .

اسکندری جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:21 http://www.bazandishi.blogfa.com

درباره فکر کردن و اندیشیدن و اکثفاء نکردن به کتاب های آماده، شاید یکی از بهترین گفته ها از شیخنا شوپنهاور باشد. البته شک دارم که منظور شوپنهاور با بیان و مقصود آن استاد یگانه در همایش مذکور متفاوت نباشد.
متاسفانه کلیشه های بیانی برای هر جایی و هر مخاطبی ، یکی دیگر از آن مختصات اضمحلال تفکر در اکادمی های ما است.
آن سخن بزرگ و جاندار شوپنهاور کجا و این کلیشه دم دستی توصیه ای استاد های بسته بندی شده و سوهان کشیده به دانشجو کجا.
البته در اینجا منظورم فرد و افراد خاصی نیست. چه بسا از قضا استاد داستان شما اهلیت فکر و اندیشه و تدریس داشته باشد.

خروجی زبان اساتید هرچه باشد من براساس چیستی ورودی ذهن خودم نسبت به آن موضع می گیرم( براین اساس فکر میکنم میشود ازسیطره کلیشه های زبانی عبورکرد)، و اصلا چه بسا سخنان جانداری که به محض پاگذاشتن درجان بی جان من ممکن است بمیرند و نصیبم ازآنها لاشه ای بیش نباشد.
هرچند نمیتوان انکارکرد شنیدن سخن جاندار از استادهای بسته بندی نشده ی جاندار لطفی دیگردارد!!

غریب تنها جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:54

(( ازاندیشه نترسید، فقط نخوانید بیاندیشید )) .
من می اندیشم وبرای بیان اندیشه یا از ابزار زبان استفاده میکنم ویا آنرا روی کاغذ
می آورم ولی مشکل اینجاست که : از کجا معلوم زبان من توانایی گفتن اندیشه من
را داشته باشد و یا همچنین قلم من ؟ اختــــلافات به نظر من از همین جا شـــــروع میشود . من میگویم شما سیب را درنظر بگیرید ... به تعداد مستمعین انواع و اقسام سیب با رنگها واندازه های مختلف در ذهن آنان نقش میبندد ( البته این یک
مثال است ) . مشکل اینجاست که خیلی از مسایل فقط با اندیشـــــیدن به دست
نمی آید . مسایل کشف و شهود هم که برای خود فرد معتبر است ...
اینجاست محل اختلاف عرفا و فلاسفه و فقها و.. و من شنونده ...
واین داستان همچنان ادامه دارد ...
ممنون میشوم نظرتان را بدانم .

فلسفه تحلیلی امروزه به همین مشکل پرداخته و روش میدهد برای رفع معضلی که فرمودید.
درهمان مسایلی هم که بقول شمابااندیشیدن بدست نمی اید وباکشف دستیافتنی اند عمده ملاک تشخیص صحت وسقمشان عقل است واندیشه.

غریب تنها شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:43

از جوابی که فرمودید سپاسگزارم . آیا فلسفه تحلیلی که فرمودید گره ای بر پای
اندیشه آزاد نمیزند ؟ مثلا برای حل موضوع اصالت را فقط بر وجود دهد نه ماهیت و
از این طریق مشکل را حل کند . اگر اینچنین باشد دوباره به همان مشکل خواندن و
نه اندیشیدن دچار میشویم !!!
درمسایل کشفی که عرض کردم وشما فرمودید ملاک صحت وسقمشان عقل و
اندیشه است ... متاسفانه بین صاحبان عقل واندیشه اختلاف بسیار زیاد است . و
... عقلها و... ونهایتا مانند استاد دینانی که میفرمایند عقل برتر و... حکایت همچنان باقیست .... بنده حقیر فردی بیسواد هستم و نه فلسفه میدانم و
نه پای در وادی سیروسلوک گذاشته ام و نه خدای ناکرده با فقها مشکلی دارم...
ولی بنظرم برای اندیشیدن نباید مسحور شخصیتها شد و باید به دنبال حقیقت بود .

آیا میشود ادعا کرد فلاسفه همه حرفها را زده اند ؟ وما باید در قالب فکر آنان فکر
کنیم ؟!!!!
آیا میشود ادعا کرد که راه سیر وسلوک فقط روش فلان عارف است ؟!!!
آیا میشود ادعا کرد که تمام احکام فقهی همین توضیح المسایل فلان عالم است ؟!
این است آفت تفکر !!!!!!

متاسفانه امروز منتقدان فلسفه وعرفان مصطلح به جای نقد عالمانه به فلسفه و...
در پشت اسامی بزرگ پنهان میشوند .

با این سخن شما« منتقدان فلسفه وعرفان مصطلح به جای نقد عالمانه به فلسفه و...در پشت اسامی بزرگ پنهان میشوند » کاملا موافقم و معتقدم همین امر سبب بی حاصلی این بحث ها شده است و تمام نیروی ما را بجای کاویدن نظریات و زوایای متعددشان صرف دفاع کور از شخصیت ها ساخته است.

من هم معتقدم اندیشمند گرایی به جای توجه به اندیشه وری آفت تفکر است و اصلا ما را درسطح تقلید نگه می دارد و به استانه تفکر نمی رساند.

خسروی شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:23

بحث ها و پاسخ های درخورو قابل استفادهای در این تارنما درمی گیرد..سپاسگذارم

اما فارغ از مباحث علمی شما من به مستجاب الدعوه بودن خودم ایمان اوردم..
پنج شنبه به محض آرزوی حضور در یک همایش در این تار نما وحی رسید که کنگره ای با نام رازی قزوینی با حضور سران لشگزی و کشوری درحال برگزاریست که برای حقیر هم دعوت نامه ارسال شده ..شنیدن این خبر بی نهایت خوشحالم کرد و بلافاصله شال و کلاه کرده رفتم وبه ناهار مفصل اش و استراحت پس ازان رسیدم جایتان خالی نشستن در بر میمانان جور واجور سیاسی و علمی و زیارت اساتیدی چون دکتر موحدی پس از۱۵سال و زیارت از دور استاد بابائی و ناهار مفصل خیلی چسبید..
خدا رحمت کند مرحوم رازی را که سبب خیر شد

ای مستجاب الدعوه !
برای این زبان بیگانه نفهمی من هم دعا کنید که سخت محتاجم.

امیدوارم فردا که ازخواب بیدارمیشم انگلیسی رو مثل بلبل حرف بزنم وگرنه مستجاب الدعوه بودنتان زیرسوال خواهد رفت اساسی

ارزیاب(وحید فراهانی) شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:55 http://dinpajoohan.mihanblog.com/post/87

وقتی از خطاکار نفرت ‌داشته ‌باشیم، به نوعی از «انسان» نفرت‌ پیدا ‌کرده‌ایم و این با «عشق به انسان» که در فرهنگ دینی مطرح است ناسازگار است .
با تفکیک خطاکار و خطا آپم ممنون میشم بعد از خوندن مطلب نظرتون رو بفرماییدو متشکرم از اینکه وقت میذارید...
در پناه خدا

خلیلی دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:54 http://khalili8923.blogfa.com/

کاش بیشتر توضیح میدادید. تا بیشتر در جریان جلسه قرار می گرفتیم. چون من هم دعوت شده بودم ولی نتوانستم برسم، بسیار متأسف شدم...

چیزی را به نظرم از دست ندادید.

سلمان چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:44 http://borhannews.com

«ازاندیشه نترسید، فقط نخوانید بیاندیشید»

اما متاسفانه صدرائیان امروزی به این پایبند نیستند!

جناب حسن زاده آملی در جایی می گوید ـ قریب به مضمون ـ : وقتی تناقضاتی را در یکی از مباحث ملاصدرا می دیدم و دچار تشویش شدم نهایتا با خودم چنین حل کردم که اگر امر دائر باشد بر نفهمی تو یا ملاصدرا کدامیک أولی به نفهمی هستید و بعد نتیجه گرفتم مسلما من أولی هستم و اینچنین بود که مشکلم حل شد و....!!!

و جناب جوادی آملی گوید: جا دارد صدرا با آوردن اسفار بگوید: الیوم اکملت لکم عقلکم!!!!

ووو

مشکل بزرگتری هم هست و آن اینکه همین بزرگواران از طرف دیگر اندیشه و تعقل را حق طلق خویش تلقی کرده و مخالفان را دائما تجهیل می کنند!!! هر کس مبانیشان را بپذیرد فهیم است و هر کس نه، نه!

به قول محمد تقی جعفری ـ در نقد این منطق صدرائیان و وحدت وجودیان ـ :
اگر موجود را واحد شخصی تلقی کنی علامه دهری گرچه الف را از باء تشخیص ندهی و اگر به آن انتقاد کنی بی سوادی گرچه علامه دهر باشی!!

اگرصدرا می دانست روزی گره مامیشود ازخیرگره گشایی ازآن اسرار نهان می گذشت.

سلمان پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:12

با سلام

و البته ادعای سرّ و اسرار نهانی داشتن هم متأسفانه از بزرگترین حربه های عرفا علیه مخالفینشان بوده!

البته جالب است که تا آنگاه که می گویند و درس می دهند و کتابهای پر تیراژ می زنند و صدا و سیما را پر می کنند و دم از وحدت وجود می زنند سخنی از سر و لزوم پنهان داشتن آن نیست!! اما همینکه عده ای نقد می کنند و اعتراض،آقایان باد به غبغب می اندازند که اینها سرّ است و مخصوص همه کس نیست و شما نمی فهمید و....!!

به قول مرحوم میرزای قمی: این چه اسراری است که در همه جا و به هر بقال و چقالی می گویید اما همینکه اعتراض می کنیم می گویید سر است!!!

ظاهرا اولین کسی که این حربه را در عالم تشیع به کار برد ابوجعفر ابن ابی العذافر معروف به شلمغانی بود که زمانی وکیل حضرت حجت ـ ارواحنا فداه ـ بود اما بعد منحرف شد و به حلاج گرایید و توقیع در لعنش صادر شد. او بود که می گفت تعالیمم اسرار است!
حتی وقتی خبر توقیع به وی رسید گفت سری در این کلمات امام نهفته است که نمی دانید. لعن یعنی دور باد! و مرا از بدی و عذاب دور کرده اند!!!!

به این نتیجه رسیده ام حقیقت اونقدرکوچک نیست که ظرفهای مکاتب ماازمتعالیه وتفکیک و... نشان میدهند ...
مرید بازی وحزب سازی درفلسفه هم بی معنی ترین کارهستی است به نظرم.
باید اندیشه ورزی رازنده کرد .

سلمان شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:37

أحسنت!
و البته در احیای اندیشه ورزی باید به معلمان اندیشه یعنی اهل بیت عصمت و طهارت مراجعه کرد و بی تکبر در محضرشان زانو زد! تا "لیثیروا لنا دفائن العقول"!
موفق باشید.

حاشیه: متأسفانه مکتب تفکیک بر خلاف شعار زیبایش در عمل نتوانست خود را از چنبره عرفان وحدت وجودی برهاند! و میرزا و شاگردان طراز اولش نهایتا با القاء همان مبانی غلط تنها بعضی اصطلاحات را عوض کردند! بماند که خیلیها حتی بعضی شاگردان نسل دوم به بعد تفکیک این ادعا را باور ندارند....در سمات نقد های خوبی بر تفکیک مطرح شد...از جمله مناظره جناب میلانی با جناب برنجکار...

ما درمواجهه با سخنان معلمان اندیشه یعنی اهل بیت خیلی زرنگ نیستیم !!

karim یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 18:08 http://www.borhannews.com

درتمام مناظراتی که بنده دیدم موافقان ومدافعان فلسفه پشت شخصیت ها مخفی می شوندواز نام های امام مقام معظم رهبری شهید مطهری استفاده می کنند

گفتگوها و مباحثات ما ایرادهایی دارد باید درصدد حل برآییم.

سلمان یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:46

ما؟!
...
البته رجوع به اندیشه های عالمان صدر اول شیعه امثال صدوق و مفید و طوسی و بعدها امثال علامه حلی و بعدها امثال علامه مجلسی نشان می دهد که این بزرگواران در رجوع به اهل بیت بسیار زرنگ بوده اند! و مبانی منقحی در اصول عقایدی چون توحید ـ با وجود اختلافاتی که در جزئیات با یکدیگر دارند ـ ارائه داده اند؛ مبانی ای در تضاد با مبانی فلسفه و عرفان!: حدوث عالم در مقابل قدم عالم، اختیار در مقابل جبر ، توحید رد مقابل وحدت وجود و...

ای کاش فقه عقاید در حوزه ها فراموش نشده بود!
...
به هر حال اصل رفتن به این مکتبخانه و خضوع در برابر این معلمان، حکم عقل و مقتضای زرنگی ست! ـ خصوصا در این روزگار هیاهوی اندیشه نماها ـ هر چند که میزان بهره از این معلمان الهی بنا به ظرفیتها و تلاشها و...متفاوت باشد.

ملاکتان برای اندیشه نما دانستن بقیه که نظری خلاف شما دارند چیست؟
اگر نگاهشان را ناصواب میدانید خب آنها نیز ممکن است همین نظر را نسبت به شما داشته باشند.
اگرنگاهشان را ضعیف میدانید خداوند هرکسی را به اندازه وسعش بازخواست میکند
اگر آنها را مزدورمی دانید که قصد تخریب باورهای دینی را دارند توجه دارید که این ادعا مونه زیادی را می طلبد .
ذره ای که بنده به اصول بحث علمی آشنا شدم یاد گرفتم این انگ زدن ها شایسته گفتگوهای علمی نیست و مارا ازمداربحث علمی خارج کرده و گرفتارجدل های بی حاصل می سازد.
بهترنیست تابع استدلال باشیم !؟ مگرنه این است که نحن ابناء الدلیل فریاد رسای بزرگان ما بوده است!؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:37

خواهرم!
سوال بسیار خوبی ست اما به نظرم جایش اینجا نیست.
بنده تذکر دادم به آنچه که مورد وفاق من و شما و هر شیعه ایست؛ یعنی رجوع به اهل بیت در طلب معارف.
و اشاره ای کردم به اندیشه نماها و البته مصداق خاصی برایش ذکر نکردم. هر چند از سایر عباراتم یکی از مهمترین مصادیقش مشخص است.
تشخیص برهان از برهان نما در هر مسأله ای جداگانه بحثی مستقل می طلبد. باید وارد گود شد و بحث کرد. بنده به انداره موونه ام آمادگی دارم در خصوص مسائل کلیدی اختلافی میان فلسفه و کلام شیعی مباحثه کنم تا بتوان اندیشه را از اندیشه نما باز شناخت.
...
البته در یک نگاه کلی می توان گفت کسانی چون فلاسفه که با وجود معلمان حقیقی عقول به عقل خود یا امثال خود مغرورانه تکیه می کنند و می خواهند مبدأ و معاد را آنالیز کنند خود این روششان مبتنی بر توهمی باطل است هر چند نمای اندیشه به آن دهند!
...
از حوصله شما سپاسگزارم شاید توفیق نباشد مجددا اینجا خدمت برسم.
ایمیل من: beyadekhodabash@gmail.com
نقد و نکته و تذکری داشتید در خدمتم.

سلمان یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:46

می شد کامنت آخر بنده را تأیید کرد؟ نه؟
یا اینکه مشکلی داشت؟ گناهی، انحرافی یا...؟
...
راستی در یکی از کامنتهای فوق دیدم که منتقدان فلسفه و عرفان به پنهان شدن پشت شخصیتها متهم شده بودند و شما تایید کرده بودید!
به راستی چنین است؟
آیا برعکس نیست؟ خصوصا در روزگار ما که عناوین بزرگ و دهان و چشم پر کن اعم از حوزوی و دانشگاهی و حتی سیاسی قریب به اتفاقشان مال طرفداران فلسفه و عرفان است؟!
باور ندارید؟ مگر نمی گویند:
امام خمینی، امام خامنه ای، علامه طباطبائی، علامه حسن زاده آملی، علامه حسینی تهرانی، آیت الله جوادی آملی ،آیت الله مصباح یزدی، ووو همه موافق فلسفه و عرفانند؟
شما اگر به سایت برهان یا وبلاگ نصیری تشریف بیاورید در کامنتها می بینید که چه کسانی دائما از شخصیتها برای مقابله با حریف مایه می گذارند....

فکرکردم شاید چون ایمیلتون رو نوشتید نخواسته باشید همه بخونند.
الان تاییدش کردم . ببخشید
اما درمورد پنهان شدن پشت نام ها بایدبگم نفس این کار منطقی و شایسته مباحث علمی نیست ازهرفرقه و مکتبی که سربزند.

سلمان دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:44

شما بنده را ببخشید.
بزرگواری کردید.
متشکرم.

خواهش
موید باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد