... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

قصه انسان - زن !!

ازدست هیاهوی سفره ناهار هم اتاقیها پناهنده گوشه سایت خوابگاه شدم. خانمهای کارگر که ازکارطاقت فرسای نظافت واحدها فارغ شده اند گوشه ای کز کرده اند و خستگی درمیکنند؛هردوتقریبا هم سن اند، بهشان میخورد اواسط میان سالی باشند،یکی شان که همیشه هندزفری درگوش دارد و حرکات موزون جزء لاینفکش شده انگار،تازگیها روانشناسی پیام نورمیخواند،دیگری که سواد چندانی ندارد صرفا خانه داراست. رفتار، نگرش و ذهنیت های این دوخانم گاهی وقتها خیلی وقتم را می گیرد مثل الان که خیر سرم قراراست برای امتحان نفس گیرمان درس بخوانم ولی مصرانه زوم کرده ام ببینم رابطه تحصیل و نشاط، ثبات شخصیت، خود شکوفایی و توانمندی و.... زنان چیست. شاید نشود ازروی یک مورد نتیجه گرفت ولی سوژه های فعلی ام، دارند نوعی ارتباط مثبت دراین باره رو تایید میکنند آخه اون یکی خانم که درس نخونده با اینکه مشکلاتش به مراتب کمترازاین یکی خانم هست ولی قدرت ارتباط عاطفی وکلامی ضعیفی دارد، اهل معاشرت نیست،نوعی پژمردگی خاص دراو موج میزنداونقدر که هروقت بهش نگاه میکنی یک جورایی حس ترحمت را برمی انگیزد،کارایی اش خیلی کمتراست، فرصت های فراغتش را فقط به نشستن و تماشای جمع میگذراندبرعکس همکارش که یا مشغول تبادلات فکری فرهنگی با بچه هاست یا حل مشکلات اطرافیان...

 همین رو هم بگم و به قول استاد بگذرم؛ بعضی خانمها را که می بینی، بد جور چهره یک انسان تلف شده را به ذهنت منتقل میکنند و بعد هم لابد یاد استضعاف مورد نظر قرآن می ا فتی دیگر و ربط آن با بازتولید ابرزن و با سلیقه بودن کبری خانم کتابهای دبستان مان.

بالا رفتیم دوغ بود پایین اومدیم ماست بود قصه ما خاص بود اونقدرخاص که....بازم بگذریم.

نظرات 5 + ارسال نظر
آدمک یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:41 http://darodivar.blogsky.com

سلام. همیشه استضعاف بدنیست ...به من سر بزن

سلام
به روی چشم

بهرام یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:14 http://pargar4.persianblog.ir

1- یکی داستانی ست پر آب چشم.
2- قصه های انسان، زن، مرد، آخ ها و آه های ما چیزی ست خاص خودمان و عمومیت ندارد.
3- زن آسیب پذیرترین قشر جامعه ما و عموم جهان سوم است.
4- جهان سوم، یعنی جنوب شهر دنیا.
5- جهان چهارم، جایی ست مثل حلبی آبادهای ما، کارتن خوابهای جهان سوم.
6- زنان تنها در کشورهای پیشرفته صنعتی دارای حق و حقوقی انسانی (نه برابر با مردان) هستند و گرنه در حلبی آبادهای ما هم زنان، نفرینیان خاک و دوزخیان زمین اند.
7- نام دوم بیشتر مردان جهان سوم و چهارم، "مالک دوزخ" است.

لیلا یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:20

جناب بهرام گرامی!
۱- موافقم فی الجمله ....لبخندهایی هم دراین داستان هست.
۲- حدیث همین خاص ها و همانندی های ممکنشان این علوم انسانی پربرکت را به ظهور رسانده است بهرحال!!
۳- کودکان ٬ کارگرها ٬مهاجران و ... هم آسیب پذیرند درهمه جا.
۴- دنیا رو ندیدم که بتونم نظر بدم ... شنیدن کی بود مانند دیدن.
۵- حالا شما هی اصرار کنید بر روی تقسیم بندی خودتان ... خب اگرمن تقسیم بندی تان را بپذیرم یادم نمی رود که جهان اول برچه پیشینه سیاه استعماری و درندگی ای جهان اول شد. هرچند منکر سهم خود دراین سوی قصه نیز نیستم. بلاخره اگرحالا انگ سوم و چهارم می خوریم درگذشته تاریخ آبرویی داشتیم که اولی ها را به فیض رساند ضمن اینکه بیاد داشته باشیم گهی پشت به زین گهی زین به پشت !!
۶- اثبات حصرتان و استثنای تان خیلی سخته . می پذیرم که خواهرخوانده های ما دراون ورجهان به حقوق ارزشمندی دست یافته اند و دیگر ان گذشته فلاکت باری را که خواندنش اشک ما نفرینیان خاک را هم درمیاورد ندارند اما خوب که عمیق میشوم به جهاتی آنها هم مشکل دارند متاسفانه ٬ خودمونیم صرف نظر از سیالیت موجود درنظریه های حقوق بشری و تئوری های انسان شناسی خط دهنده دران سامان همین فمینیسم نورچشم ما هم که مرتب حرف عوض میکند و خواهری جهانی را کرده است موش ازمایشگاهی خویش.
بعدش اینکه درحلبی آباد جهان هم همش خبر آه و ناله نیست هاااا اگر عینک شرقی مان را به چشم بزنیم یا اصلا تمام عینک هارا کناربگذاریم سرسبزیهایی هم دیده میشود دراین جنوب شهر دنیا.اصلا خود این بحث است که با عینک ببینیم یا بی عینک ...این ازگلوگاههای تحقیق و نظر دهی دراین زمنیه است به گمانم .
۸- درهمین حلبی آباد های عالم مردانی را سراغ دارم که تغییرجنسیت داده فرشته های جهان اول تا چهارم و کلیه جهان های ممکن اند. بعد امتحاناتم اگر توفیق یاری کرد دوست دارم سرگذشت بعضی هاشون رو بنویسم.
یک سوال: مدینه فاضله انسان -مرد ٬ انسان - زن الان محقق شده ؟

بهرام یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 18:25 http://pargar4.persianblog.ir

اولین خصوصیت مدینه فاضله، تحقق ناپذیر بودنش است. و بهمین دلیل تا کنون هیچ کدام ازین مدائن فاضله بوجود نیامده و هر تلاشی ازین دست هم به پیدایش "مدینه فاجعه" منجر شده است. انسان امروزی آموخته که "سازش" تنها را زندگانی اجتماعی در کنار هم است و همین سازش است که امکان بوجود آمدن هر مدینه فاضله ای را میگیرد. زیرا سازش یعنی: «چشم پوشی از برخی خواست های خود، در قبال خواست های دیگری» و این یعنی که هیچگاه خواست تمام و کمال تو ایجاد نخواهد شد و همیشه بخشی از خواست های تو برقرار است و همچنانکه بخشی از خواست های دیگری. و اینها همه یعنی "رضایتی" نصفه نیمه؛ بهمراه "نارضایتی" نصفه نیمه. اگر در آخرین مقاله من همان"آزمون ایدئولوژیک سربداران" دقت کرده باشی، الموت دوران حسن صباح بمدت سی و پنج سال همه آن بود که "شیخنا" خواسته بود و آرمان شهر او بود که در آنجا برقرار بود. اما چون سهم و خواست انسان های دیگر در آنجا نادیده گرفته میشد در نتیجه آن آرمان شهر او برای دیگران "حرمان شهری" بیش نبود.
اصولا باید ازین مقوله نه تنها فاصله گرفت که حتی اطمینان باید داشت که آرمان شهر ها ناعادلانه ترین انواع جوامع هستند، که خواست اقلیتی را بر خواست اکثریت مسلط میکنند.
میدانیم که آرمان شهرها چیز تازه ای نیستند و هنگامیکه بشریت در عمل بدان رسید که این مهم، ناشدنی ست، تنوع آدمیان و تنوع خواست های آنان را برسمیت شناخت و به حکومت مردم یا همان دموکراسی روی آورد، اولین دموکراسی ها مثلا در آتن شامل بردگان و زنان و فقرا نمیشد ولی رفته رفته تمامی آحاد جامعه به درون دایره "دارندگان خواست" پا مینهند.
پاسخ سوال شما بر همین اساس "منفی" ست. حتی بهنگام سخن از حقوق زنان در کشورهای پیشرفته صنعتی و در داخل پرانتز آوردم که اما نه برابر با مردان. یعنی انسان به جایی نخواهد رسید که برابری کامل زن و مرد را بپذیرد بلکه همیشه در خواست "برابری حقوقی زن و مرد" باقی خواهد ماند. چرا که برابری مطلق، حتی در میان مردان هم ناشدنی ست، چه برسد به میان زنان و مردان.
اما وضعیت نابرابر زنان اروپا به مردان و وضعیت نابرابر زنان ایران و بدتر از آن افغانستان، دقیقا شاهد خوبی ست میان: میان ماه من تا ماه تابان تفاوت از...

تسامح به نظرم منطقی و غیرقابل اجتناب می رسد اما درحد و مرزآن خب نمیتوانم حرفی داشته باشم چون برام حل نشده.لذا ترجیح میدم فقط ازنظر شما و بقیه دوستان بهره ببرم.
درمورد پیشرفت های زن غربی نسبت به زن شرقی هم خب واقع بینانه نیست اگر منکرش شویم چون درحال حاضر متاسفانه درخیلی ازکشورهای اسیایی حقوق و جایگاه مناسبی برای زن نمییابیم ولی این، یک حرف است ملاک پیشرفت شدن زن غربی، یک بحث دیگر ؛ بنظرم با همه این پیشرفت ها هنوز خیلی از ظلم های پنهان درحق زن غربی صورت میگیرد که تحت تاثیر فضای حاکم به چشم نمی اید ولی این ظلم ها هست و کسی نمیتواند منکرش شود. فقط همین مقدار بگم:
تنها یک زن میتواند درک کند ابزارواقع شدن چه حسی دارد!!! و بدترازآن تن دادن به فضای رقابت های اینچنینی چه حس بدتری!!!

حسنا یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:27

1- از حق نگذریم جنبه ی گریه دار قضیه بیشتر بود.
2- از عام و خاص چیزی نفهمیدم.
3-و البته زنانی که کارگر و مهاجر و..هستند به نسبت مردان آسیب پذیرترند.
4-قرار نیست که همه جا برویم! حکایت ما حکایت قومی ست که دچار نفرین(شاید هم دعا) رسول خود شده و در همه ی دنیا پخش شده!‌ یک رسول می خواهیم برای جمع آوری اطلاعات از افراد قوم! راه دیگرش هم این است که تور دنیا گردی مان راه بیفتد.
5-
6- یک سوال: همدلی که خواهرهای اون ور آبی مون مطرح می کنند. یک مساله ی اخلاقی است؟
7- اگر منظور از عینک شرقی زیاده نخواهی و شرق و معنویت و ..اینهاست که باید توی حلبی آبادها بزنیم و خیلی ملاک غیر شرقی نداشته باشیم بد نیست اما شاید باعث شود که انسان را تحلیل ببریم. بعضی وقت ها حتی نیازهای اولیه را نادیده می گیریم.
8-انسان ورای جنسیتش همان آینده ی دور است که هم بهش امید داریم و هم ازش می ترسیم. و البته اتفاق نمی افتد.

6- سوال خوبه ولی نه برای من که درحل سوالات امتحانی ام موندم.
7- رفیق حسابی خنگ شدم اخه اصلا نگرفتم دراین بندت چی نوشتی .
8- ملاحظه انسان ورای جنسیتش شدنی است اصلا!؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد