... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

( )

این خیلی خوب است که اجتماعی هستیم و نگاه جمع مدام تصحیحمان می کند اما من این روزها درتشخیص نقد مشفقانه و انتقادات برآمده از سلایق فردی درمانده شده ام. گاهی وقتها ما خیلی حرف می زنیم خیلی بیشترازسهمیه مان گاهی وقتها یادمان می رود اصل اساسی تفاوتهای فردی هم هست و نفس می کشد گاهی وقتها اصلا تاب دیدن تفاوت را نداریم و فرد آدمها را به راحتی خفه می سازیم.ّ درعجبم از آنها که همه و همه چیز همه را به نقدمی کشند بی اندکی تردید.

-----------------

امشب ایتالیا کسی چی می دونه فرداشبی شاید اسبانیا.

نظرات 9 + ارسال نظر
nafas دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:24 http://gurestane-gham.blogfa.com

سلام.وبت قشنگه منظورم نوشته هات. به منم سربزن

سلام

مجید دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 19:04 http://majidhoseini.blogfa.com

حرف دلم را گفتید. کاش وبلاگ هم ری شیر داشت.

چی داشت؟

ناله‌های یک درخت سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:36 http://mshaghad.persianblog.ir/

سلام
بسی تمرین نیاز است..

سلام

بیم موج سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:17

این عبارت : ؛امشب ایتالیا کسی چی می دونه فرداشبی شاید اسبانیا یعنی چه؟؟؟!!

باخت چهاربرهیچ ایتالیا به اسپانیا دیگه!!!

بهرام سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 13:41 http://pargar4.persianblog.ir

این "نقد" چیست که شما در عجبید از جاری کردن آن در همه و بر همه چیز؟ نقد یعنی بررسی دوباره، اینکه من در دوران کودکی و نوجوانی و جوانی، چیزی را با ذهنیت آن موقع پذیرفته ام و اکنون که دارای ذهنیتی دیگر شده ام، آیا نباید آن پذیرفته شده ها را دوباره بررسی کنم؟ اینکه من بدلیل زاده شدن در سرزمین و خانواده ای مسلمان، سنتاً و موروثی مسلمان شده ام و بدون اختیار و انتخاب خودم، آیا حال که اندک خردی یافته ام آیا نباید با این سوال مواجهه ام کند که اگر خانواده من در نروژ بودند اکنون بجای اسلام، به مسیحیت باور داشتم؟ پس حالا خودم از صفر شروع کنم. هر آنچه را که تا کنون داشته ام را دوباره در جلسۀ امتحان مینشانم، تا ببینم کدام، نمره قبولی میگیرد و کدام رد میشود. حتی اغتقاد به "خدا" هم ازین قاعده مستثنا نیست، اگر نمره قبولی آورد که چه بهتر، باورتان به او، باوری آگاهانه خواهد بود و نه موروثی.
"نقد" یگانه محک باورها و مفاهیم موجود در ذهن ماست. نبود نقد یعنی "انقیاد"، یعنی اطاعت کورکورانه. همه چیز را به نقد بکشید، هر چه درست باشد همچون سیاوش از میان این کوه آتش، سالم و شاداب، بیرون خواهد آمد و شما با یقینی تازه به درستی باورتان، لبخند رضایت خواهید زد. اما اینکه میهراسیم از به نقد کشیدن، یعنی اینکه ته دلمان مطمئن نیستیم که این باور از دل نقد بتواند سالم و پیروز بیرون بیاید.
بدیهی ترین چیزها را هم به نقد بکشیم: که گفته است که "خوبی" خوب است؟ اصلا چرا انسان باید به دنبال "خوبی" باشد؟
روزگاری در بحث از "ارزش اضافه" مارکس، بدینجا رسیدم که چرا ما با "استثمار" مخالفیم؟ آیا بدون استثمار میتوان تولید مدرن را به پیش برد؟
پیش از هرچیز این هراس از نقد را در خودتان، به بوته انتقاد بسپارید. انسان برای ساختن آینده راهی بجز نقد گذشته و اکنونش ندارد.
طلا در دل آتش هم طلا خواهد ماند، اما سوختنی ها هستند که از آتش می هراسند.

بهرام سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 13:55 http://pargar4.persianblog.ir

اینکه هر روز بتوانی خدا و دین و ایمانت را به دست نقد بسپاری، یعنی اینکه هر روز میتوانی از نو ایمان تازه کنی. هر روز دوباره ایمان بیاوری و هر روز به یگانگی خدایت شهادت بدهی.
اگر نقدی در میان نباشد، گواهی دادن بر یگانگی خدا و ... صرفا جملاتی خواهند بود تهی. میتوان صرفا یکبار و بر اساس خانواده و سنت هایش مسلمان شد، و میتوان هر روز با خرد و دانایی خویش و آگاهانه، ایمان آورد.

دراین نوشته اصلا نظر به نقد اعتقاد وباور نداشتم که بحثش جداست . منظورم نقد وانتقاداتی است که همه مانسبت به سبک زندگی افراد داریم و میخواهیم سلایق شخصی خویش را به عنوان معروف و به اسم معروف به دیگران دیکته نماییم و نیزنوع تفاوت عملی دیگران باخود را به حساب منکر میگذاریم . براین باورم خیلی وقتها این دو یعنی مرز سلیقه با معروف ومنکری که باورش داریم خلط میشود . حتی انها نیز که دغدغه معروف ومنکر ندارند و خود را ازاد اندیش میدانند نیز ازاین امرمستثنی نیستند والبته شرط انصاف درداوری حکم میکند که خاطر نشان سازم آنچه گفتم حاصل تجربه شخصی من است وقطعا کلیت ندارد.

حسنا سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 16:42

جانا سخن از زبان ما می گویی!

بهرام چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:08 http://pargar4.persianblog.ir

اینکه دیگران "نقد"مان میکنند و یا "عیبجویی" ست! اینکه نیت شان خوب است یا زشت! اینکه آگاهند یا ناآگاه... همه و همه تنها وقتی موثرند که از فیلترهای ذهنی ما بگذرند. در فراوان موارد شما میتوانید با "عیبجویی" کسی، به ایرادهایی از خودتان پی ببرید و به نقد خود بنشینید و آنها را تصحیح کنید. همچنانکه در موارد فراوان دیگری، از "انتقادات" بسیار واقعی دیگران، در مغز شما خشی نیافتد و تازه ناراحت هم شوید.
حرفهای دیگران، با هر شکل و با هر نیتی، برای شما "حرف" هستند، میشنوید و بس. پس از شنیدن، این شمایید که آن سخنان را باید تشخیص دهید و دسته بندی کنید، الزاما هر انتقادی، "انتقاد" نیست، همچنانکه هر عیبجویی هم "عیبجویی" نیست. این توانایی ذهن شماست که ازین سخنان مایه ای برای انتقاد خویش درست میکند.
اذهان ناتوان، هزاران سخن عالمانه و نقد واقعی را نمیگیرند. و برعکس آنها، اذهان توانا، از عیبجویی و تمسخر و ناسزا هم میتوانند توشه ای برگیرند برای دگرگون کردن خود.
اذهان تیز و توانا، شناخت خودشان از "خود" را همیشه در دستور کار دارند و نسبت بخود حساسند. بهمین دلیل راحت تر میتوانند تشخیص دهند که ازین "تمسخر" هم حتی میتوانند بعنوان نقدی برای دگرگون کردنشان استفاده کنند.
دیگران فقط حرف میزنند و بس. ارزش حرف آنها به ذهن شما بستگی دارد.
این است که با هر کس باید در حد توانش سخن گفت.

ارتباط طرفینی است .قبول دارم که من به عنوان یک طرف ارتباط میتوانم هرنوع پیامی را باهرنوع قصدی ازطرف مقابل به اشکال مختلف مثبت یامنفی تفسیرکنم ولی این امر منافاتی ندارد با اینکه ضمنا به طرف مقابل خرده بگیرم که چرا حرف بیخود میزند چرا بجاحرف نمیزند چرا سلیقه هایش را برمن تحمیل میکندو....اصلا یک سوال ماتاکجا ودرچه محدوده هایی حق داریم دیگران رانقد ونصیحت کنیم ؟ به نظرم درنصیحت باید نصیحت به درست ونادرست را ازنصیحت ودعوت به خوشایندهای شخصیی جداکرد.

بهرام چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 17:42 http://pargar4.persianblog.ir

«که چرا حرف بیخود میزند چرا بجاحرف نمیزند چرا سلیقه هایش را برمن تحمیل میکند و...» میدانید که "حرف بیخود" با ملاک های گوناگون سنجیده میشود. شاید بیخود من برای شما خیلی هم با خود باشد. باور شیطان پرستان برای شما بیخود است و میلیونها آدم دیگر آن را یگانه "باخود" جهان میدانند.
همه آزادند حرف بزنند و هر چه دلشان میخواهد بگویند. اما این من هستم که میتوانم پای صحبت شان بنشینم یا ننشینم. اگر زمانی امکان آن را نداشتم که از خانه ام بروم تا سخنان میهمانم را نشنوم، از او خواهش میکنم که در باره این موضوع با هم سخنی نگوییم چرا که مرا تمایلی به این گفت و شنید نیست. یا به او میگویم که چون این امر، امر شخصی منست نمیخواهم با کسی در آن باره حرف بزنم.
اما زمانی طرف مقابل، زیاده از حد احساس وظیفه میکند به امر به معروف یا نهی از منکر، دو سه تا از احادیث درین باره همیشه داشته باشید برای ساکت کردنش.
قاعده کلی را این میدانم: کسی که در ملا عام و در جمع سخن میگوید باید پذیرای این هم باشد که آن جمع در باره سخنانش نقد و نظر داشته باشند.
اما بطور خصوصی، ما مجازیم تا آن حدی که از ما دعووت کرده اند در باره مسائل دیگران نظر بدهیم. یعنی اگر کسی از ما نخواسته است، نباید سرخود در باره مشکلات و مسائل او سخن بگوییم. مجوز ما برای سخن گفتن در باره امور خصوصی افراد، دعوت آنان از ماست برای اظهار نظر.

جناب بهرام گرامی باتشکرازتوجه ارزشمندتان به بحث
من فکرمیکنم حتی اگرکثرت وتنوع باورهاوافکارراهم بپذیریم ولی بازهم میشود بین درافتادن سلایق بادرافتادن افکارتمایزقایل شد هرکس خودش واقف است انچه میگوید حقیقتی است که به ان باوردارد وتسامح دران زمینه را شایسته نمیداند ولو برای دیگران یا امری است که ضرورت منطقی خاص یا ارزشی بی بدیل نداشته وصرفا باطبع وخواست فردی اش تناسب بیشتری دارد. رسیدن به این تفکیک مخصوصا در زندگی شریعتمدارانه هرچند سخت است وشناخت وزیرکی خاصی رامیطلبد ولی مسلما غفلت ازاین تمایز آسیب های جدی به ارتباطات انسانی و نیز پویایی دینداری میزند.
 درمورد نظردادن به دیگران هم من فکرمیکنم بی تفاوتی درست نیست خیلی وقتها متوجه عواقب انتخابهامون نیستیم وطبیعتا درخاستی هم ازدیگران نخواهیم داشت پس عدم درخواست ماسلب تکلیف ازبقیه نمیکند همانطورکه وقتی انسان بی اطلاع بخواهد زهربنوشد ماکه مطلعیم مطلعش میسازیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد