بلاخره دیشب برتردیدم فایق آمدم و همه کتابهامو جمع و جورکردم و امروز فرستادمشون هرات. هفت هشت کارتنی میشدند ولی ریا نشه سخاوتمندانه از بخش اعظمشون چشم پوشی کردم٬ نمی دونم روزی خواهد رسید من ازاین کتابها که عاشقانه تک تکشون رو خریداری کردم استفاده کنم٬ آواره و دربدر که باشی کتاب داشته باشی هم نداری انگار٬ داشته باشی هم باید برای خواندنشان ازکتابخانه امانت بگیری چون کتابها دیگر پای رفتن ندارند تا تورا ازاین شهر به اون شهر همراهی کنند هرچند حالا دیگر دارم به زندگی و علایق دیجیتالی که تناسب بیشتری با سفر دارند خو می گیرم.
امیدوارم پلیس محترم مرز چشم دیدن کتابهایم را داشته باشد و هوس همیشگی نقض مواد مترقی قانون اساسی جدیدمان به سرش نزند والا من واقعا درروزهای اینده عزادارتوقیف کتابهای نازنینم خواهم شد. (برای سلامتی کتابهای عزیزم لطفا دعا کنید )
ازصبح دارم به کتابهایی می اندیشم که وجینشان کردم و به وقتهایی که ازمن گرفتند و به سمومی که در روانم پخش کردند و بت هایی که درمن علم کردند. معلوم نیست در بقیه عمر چند بار دیگر نیاز به وجین کردن پیدا میکنم!؟
سبحان الله
حاج عمه خانوم!، «هر چه از حد بگذرد، ناچار گردد ادعا». پس اجازتمان بدهید نقل نقل مجلس مان را چنین روایت کنیم که طوطیان شکر شکن در پس پرده انکار. بعدشم - اگه «تمایلات دیجیتالی» در شما(بر شما) شمولیت داشت، کتب را از همان اول که می خواستید صاحب شوید، نرم افزارش را تدارک می دیدید تا در حلقه ی «جبر و اختیار» هفت هشت کارتن بودن و شدنش را میدانی نمی نمودید.
الحمدلله
ممنون ازلقبی که بهم دادید حس مادربزرگا بهم دست داد.درمورد دیجیتال هم باید عرض کنم
آن زمان که کتاب میخریدم والان نیزدیجیتالی آن کتابهانبودونیست هرچند تمایلش نبود ولی الان هست.
سبحان الله
غزالی و راهزنان
. . . . .
از قضا قافله با یک عده دزد و راهزن برخورد دزدان جلو قافله را گرفتند و آنچه مال و خواسته یافت میشد یکییکی جمع کردند.
نوبت به غزالی و اثاث غزالی رسید همینکه دست دزدان به طرف آن توبره رفت غزالی شروع به التماس و زاری کرد و گفت: «غیر از این هرچه دارم ببرید و این یکی را به من واگذارید.»
دزدها خیال کردند که حتماً در داخل این بسته متاع گرانقیمتی است بسته را باز کردند جز مشتی کاغذ سیاه شده چیزی ندیدند گفتند: «اینها چیست و به چه درد میخورد؟»
غزالی گفت: «هر چه هست به درد شما نمیخورد ولی به درد من میخورد.»
- «به چه درد تو میخورد؟»
- «اینها ثمرة چند سال تحصیل من است اگر اینها را از من بگیرید معلوماتم تباه میشود و سالها زحمتم در راه تحصیل علم به هدر میرود.»
- «راستی معلومات تو همین است که در اینجاست؟»
- «بلی»
- «علمی که جایش توی بقچه و قابل دزدیدن باشد آن علم نیست برو فکری به حال خود بکن.»
غزالی میگوید : «من بهترین پندها را که راهنمای زندگی فکری من شد از زبان یک دزد راهزن شنیدم».
آره راهزنان حکیمی بودند !
سبحان الله
کتاب خوب
من یار مهربانم اما کمی گرانم، چون جنس بادکرده در دست ناشرانم
در کل به قول ایشان کم سود و پر زیانم
من گرچه اهل ایران این ملک شاعرانم، زیر هزار نسخه باشد شمارگانم
مانند حال زائو در حال زایمانم، یا لنگ فیلم و زینکم یا گیر این و آنم
گیرم اگر مجوز، من یار پند دانم. از این ممیزی ها سرویس شد دهانم
اغراق اگر نباشد صفر است راندمانم
یک روز رفتم ارشاد با این قد کمانم، گفتم بده مجوز ای راحت روانم
گفتا تو را برادر یک سال می دوانم، در تو عقایدم را با زور می چپانم
گفتم نمی توانی، گفتا که می توانم
گفتم کنم شکایت، گفتا که بپرانم!
از حرف های او سوخت تا مغز استخوانم
من یک کتاب خوبم، عشق است ترجمانم
نه عامل خلافم ،نه در پی مکانم
محبوب اهل فکرم، منفور طالبانم
من وارث پاپیروس از مصر باستانم، هم خبره در سیاست، هم اقتصاد دانم
شاگرد فابریک جبار باغچه بانم
درد دلم شنیدی ، حالا بخر بخوانم
از بس که شعر گفتم کف کرد این دهانم
می دونی رفیق ..هر چی فکر می کنم به این نتیجه می رسم که کتاب یه چیز دیگست..هر چی هم نرم افزار و...بخریم بازهم کتاب خواهیم خرید!
قبول دارم رفیق ولی خب کتاب مجازی خوبیش اینه که سریع میتونی خلاصه گیری اش کنی و بخش های مهم انرا مشخص بسازی و کارهای دیگر. هرچند بازم کتاب چیز دیگری است
برای کتابهای لب مرز!
آن سفر کرده که صد قاقله دل همره اوست
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش...
الهی آمین
در کبک سیاسی بخوانید:
با تو این دل هم خنک تر میشود آقا بیا ...
ما قبل از هر چیزی، انسانیم. همنوع هم. غمخوار هم. اختلافات سیاسی و عقیدتی نباید این بنیانهای مشترک ما را داغان کند. من تا آنجایی با تو مخالفت میکنم که بسلامت تو آسیبی نرسد. ما بعنوان موجودات "زنده"، هیچگاه نباشد شان "زندگی" را زیر پا بگذاریم. برای من تنها مقدس، همین "زندگی" ست که نباید از هیچکس دریغ کرد. من یار و یاور زندگی ام، نه دستیار درد و مرگ. هیچکس مستحق مرگ نیست.
تازندگی نباشد و زنده و سالم نباشیم نوبت به گفتگو و ثمرات بعدی اش نمی رسد مسلما.
دوستان که دارند دعا می کنند برای کتابهای دیگری که لب مرز،گرفتار آمده اند هم دعا کنند..باشد که به مقصد برسند.
آن سفرکردگان که صد ها قافله دل همرهشان است
هرکجا هستند خدایا به سلامت دارشان
خوب شد رفیق !؟
سبحان الله
شما را در این راه بیابانی پیش آید و در آن بیابان آب نیاوید.
آن گه٬ جوی آب پیش آید٬
هر که از آن آب بسیار بخورد به مقصد نرسد
و
هر که نخورد مگر اندکی٬ به مقصد رسد.
آیه ۲۴۹ سوره بقره
تفسیر عتیق نیشابوری
چرا؟
سلام
من دقیقا اینو نوشتم فکر کنم شما اشتباه خوندی
"خواهرش توی اتاق خودشو حبس کرده بود"
سلام
کتاب رو اگه از من بگیرن من وجودی ندارم. ناممکن خواهم شد.
گاهی برای کتابهایی که شاید دیگر نخوانمشان گریه میکنم.
کار در بهشت هم کتاب باشد.
سلام
باشه کتاب رو ازشما نمی گیریم .
در کبک سیاسی بخوانید:
تشکر بی بی سی ، وی او ای و بالاترین از قوه ی محترم قضاییه
سلام خدا کند که کتابهایت "خوب" باشد. من "کتاب خوب" دوست دارم. هر چقدر تونستی بفرست هرات، باقی اش را هم برای عدم توقیف و کسب توفیق هدیه کن به دوستان . بلاخره با هر بدبختی شده قبول می کنیم . چه کنیم ما بیچارهء دوستانیم.
salam
dostan zahmat keshide jan bekhahand ketab ke sahl ast.
سلام
یادش بخیر کتابفروشیهای هرات؛ در آن روزهای قَوس 1385
آنموقع کتابهایشان اغلب چاپ ایران بود. حالا مگر ممنوع شده!؟
ملتمس دعاییم
سلام
ممنوع نشده ولی وارد کردن برخی کتابها با برخی موضوعات خاص به کشور ممنوع است.
خواندم اما فقط برای خواندن وقت داشتم. این چند کلمه را هم از باب گذاشتن نشانی نوشتم. تا بعد...
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته
اهلا و سلا بکم
بابا ای ول به این سرعت !!!!!!!!!!!