... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

غفار جمیل...


*«جوشن»، خیلی حرف واسه گفتن میتونه داشته باشه!

*چقدر فرق است میان پرستش یک نیروی کور با پرستش ذاتی با این ویژگیها، فکرش رو بکن اگه حق با مولانا باشه و تو، آن باشی که درجستن آنی، اونوقت اگه دنبال همچی موجودی راه بیافتی  چه شود!؟

دارم به این فکر میکنم انسان چقدرباید بالغ شده باشه تابه طلب همچین مطلوبی دچاربشه!!


نظرات 5 + ارسال نظر
حسنا پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:36

غفار جمیل! جوشن ها چه صغیر باشند چه کبیر ..جوشن اند.

چشم بسته غیب گفتی رفیق !!

بیم موج پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 18:19 http://bimemoj.blogfa.com/

منم آن نیازمندی که به تو نیاز دارد
اگر از تو باز دارم به که چشم باز دارم

تویی آفتاب و چشمم به جمال توست روشن
غم چون تو نازنینی به هزار ناز دارم

16 پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:50

یاد ما هم بکنید-مطلبمون چند وقته داره بدجور ما رو امتحان میکنه..

مطلوبت برآورده باد حوری جان .

ارزیاب جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:43

سلام
دعا کنید این فلسفه بگذارد پای ما به جوشن ولو از نوع صغیرش برسد
جدی عرض می کنم دعا کنید

سلام
می فهمم!

[ بدون نام ] شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:47

دل از من بردی ای دلبر به فن آهسته آهسته، تهی کردی مرا ازخویش آهسته آهسته ، به عشقت دل نهادم زین جهان آسوده گردیدم ، گسستم رشته جان را زتن اهسته آهسته، زبس بستم خیال تو، تو گشتم پای تا سرمن، تو آمد رفته رفته، رفت من آهسته آهسته(مرحوم فیض) حتما داستان حضرت یوسف را در قران خوانده اید، وقتی آن حضرت نزد زنان مصر آمد آنان به جای میوه دستشان را بریدند؛ چقدر محو او شدند که ازهستی خویش گذشتند، حالا اگرخدا را می دیدند چه می کردند؟ یکی از نکته های جالب توجه این است که تشنگی وجود ندارد وگرنه آب زیاد است، درد نیست وگرنه داروخانه ودرمان زیاد است؛ پس تنها راه مهر ومحبت است که نفس محب را به سوی محبوب راه می دهد وهمه چیز حتی خودش را از لوح دلش محو کرده وشعور وادراکش را تنها وتنها به محبوب اختصاص می دهد وجوشن یکی از این راه ها ست.

آب کم جو تشنگی آور به دست
تابجوشد......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد