... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

تکرار

1- همه چی بدجوری تکراری شده.

2- ویژه برنامه افطار و سحر رادیو جوان حرف نداشت مخصوصا پیش اذان و پس اذانهاش.

3-  یخچالمون رو شستشو دادیم بعد دوشبانه روز امشب کشفیدیم یادمون رفته بوده برقش رو وصل کنیم، خوبه مرده شور نشدیم وگرنه....

4- هم اتاقی بدجوری صداش محشره، زده رو دست شجر و سراج و ... هرافطار با کنسرتاش جانی تازه میبخشدمان:یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت//دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت 

5- «مرگ براسرائیل» !! باهم اتاقیها به این نتیجه رسیدیم نازک خیالی فعلا تعطیل، مگه میشه غده بد خیم رو ناز و نوازش کرد؟ ما مرگ می گیم تا یادمون باشه دردی هست، درمانش صد البته به حرف نیست!!

6-  کیمیا خاتون و روایت های مختلف اون، یک جورایی برملا کننده شمس هم هستند؛ شمس و قتل!؟ .... راستی! محبوب ها و محبوبیت های ما چطور به محبوبیت های ما بدل میشند؟

نظرات 11 + ارسال نظر
بینا جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:20

سلام
ببخشید هم اتاقی شما مگر مرد است که صدای او را با شجریان و سراج مقایسه کرده اید, چرا با پریسا که شبیه شجریان می خواند و اتفاقا همین بیت را هم خوانده است و یا سپیده سادات که شبیه سراج می خواند مقایسه نکرده اید.

سلام
نمیدونستم صداهم جنسیت برداره !؟

ولی این پریساجون و سپیده جون رو که فرمودید نمی شناسم فقط یک گوگوش می شناسم که اونم تاچند وقت پیش فکرمیکردم مرده !!!!!!!

بینا جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:42

چند سال پیش که مهمانی ها به صورت هفتگی بود و کمترین ایامی که ما به مهمانی به منزل مادر و یا خشویم می رفتیم بیش از 4 شب بود و مثل حالا نبود که بعد سالی می رویم و غذایی می خوریم و برای خواب شدن دوباره بر می گردیم. القصه در یکی از این مهمانی ها همسرم به من سفارش کرد که برای دوری از خطر؛ وسایل برقی را خاموش کنم. و من هم به سفارشش عمل کردم وسایل برقی از برق کشیدم از جمله یخچال را؛ چشم شما روز بد نبنید البته من که ندیدم ولی همسرم که بعد از چند روز در یخچال را باز کرده بود بوی تعفن آن تا چند سرا پیچیده بود و مرغ های نازنینی را که قرار بود نوش جان کنیم دور انداختیم حال که فکرش را می کنم پیش خود می گویم جای شکر باقی است که در این ایام گرانی مرغ این بلا بر سر ما نیامد. والا باید تا چند ماه فقط تخمش را می خوردیم. چون تخم مرغها کاری نشده بود.
ببیخشید که یخچال شویی شما داغ مرا هم تازه کرد.

خداراشکر که مرغهای شما آنوقت که ارزان بودند و مرغ های ما آنوقت که گران بودند از رده خارج شدند!!
خدا به شما صبردهد به ماهم حوصله خرید و شست و پخت و ازاین چیزهاااااا

اسکندری جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:55

راست میگویی ! همه چیز " بد جوری " تکراری شده است . بدجور . کاش ما هم مثل خدایمان اهل" خلق جدید " بودیم . تازگی و زندگی .

جالب بود!!

ذهنمو مشغول کردید استاد ... اگه ما مخلوقیم و سایه و ظل و ... خب شاید راهی برای پروراندن این تناسب باشه ! تناسب ظل و ذی ظل !!

محمد جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:02 http://mnrahmati.blogfa.com

در آخرین سحر، آخرین روز و دمادم آخرین افطار یادمان نره که ...

خدایا سه نقطه های ما رو برآورده به خیر بگردان .

هدی جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:09 http://mesopotamia.blogfa.com

سلام لیلای خوب من
پست جدیدت یاد من انداخت که دوستت دارم و باید سر فرصت ماچ مالیزاسیون را روی نقاط مخصوصی از صورتت انجام دهم.
بعله...شما که از افاضاتتون تعلق خاطر به دنیای مجازی و روابط دور از هم است، باید هم از تکرار خسته شده باشید.
این کجا و لذت دیدار کجا!

سلام هدای عزیز
کدوم عاقلی مجاز زو برحقیقت ترجیح داده که من بدم....قضیه معالجه کردن فاصله هاست!!

رفیع جون جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:11 http://ava-sc.com

سلام / در مورد اول : موافقم، تکرار مکررات خسته کننده است ولی دریغ از کسی که طرحی نو دراندازد / درمورد دوم: به نظر من بودجه صدا و سیما رو جای دیگه صرف کنند بهتره / در مورد سوم: صد درصد، من معتقدم که شما حتما به جایی می رسید / در مورد چهارم: یه ایشون بگید برن صدا و سیما شاید برنامه هاش از تکرار دربیاد / در مورد 5: خودمون رو دلخوش میکنیم دیگه، همینو نگیم چکار کنیم/

سلام
ممنونم از اطمینان شما .
پیشنهادتون رو با هم اتاقی درمیان می گذارم.

بینا جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 18:19

سلام
به هر حال صدای زیر یک خانم را نمی شود با صدای بم یک مرد مقایسه کرد؛ مسلم است که جنسیت بردار است؛ اتفاقا در هر چیز اگر فمینیستی فکر کنیم در صدا بخصوص در آواز کاملا متفاوت هستند. آن دو را که مثال زدم چون که آواز سنتی اجرا می کنند و موسیقی آنها با شجریان و سراج خیلی شباهت دارد و تفاوت آنها در صدای زیر آنها است. در ضمن از این جونم جونم شما بوی نوعی تحقیر شخصیت آنها را احساس کردم؛ شاید از لحاظ فقهی شنیدن صدای انها مشکلی داشته باشد ولی این فرق می کند با موسیقی, آواز و هنر مبتذل. شما چون یک نفر را آنهم از نوع مبتذلش را می شناختید همه را به یک چوب راندید.
یک شب به مسلخ خونم کشید و رفت/ دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت
ایت بیتی است که در دستگاه چهار گاه از پریسا شنیدم و این خیلی فرق می کند با ترانه های که شما صاحب آنرا می شناسید.

سلام
منظورم بیشتر این بود که ما به عنوان شنونده، جنسیت را در برداشت زیبایی شناسانه مون معمولا دخالت نمیدیم . ما می شنویم خواننده مرد یا زن ، شرقی یا غربی، شمالی یا جنوبی و ..را حالا یا لذت می بریم یانه؟
اما درمورد کاربرد وازه جان جهت تحقیر! باید بگویم ابدا چنین قصدی نداشتم. اصلا به اعتقاد من عرصه نوشتن جایگاه نقد است نه تحقیر!!

حسنا جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:16

حاجی یک هفته ی دیگه بر می گرده ..یادم انداختی یک دستی به سر و روی خونه بکشم..الان حسابی باب میل من است!!! و علی الخصوص یخچال!

از دست تووووووووو
حداقل اینجا دیگه حفظ ظاهر کن رفیق !!

سلمان یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 00:08 http://milani-hasan.blogfa.com

"اگه ما مخلوقیم و سایه و ظل و ... خب شاید راهی برای پروراندن این تناسب باشه !.."

با سلام

اگر ما مخلوقیم پس به حکم مخلوقیت و مصنوعیت مباینت ذاتی با خالقمان داریم و خالق ما هیچ سنخیت ذاتی با ما ندارد.

ما موجودی مقداری و مکاندار و زمانمند و محتاج و...هستیم و او تبارک و تعالی منزه از همه اینهاست. لیس کمثله شیء

اگر شبیه خلقش بود ولو در یک ویژگی دیگر خودش هم مخلوق بود و نه خالق.

پس نه سایه خداییم و نه مرتبه ای و نه حصه ای و رشحه ای و تابشی از ذات او!

سلام

سلمان یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 00:10

هفتمین سمات منتشر شد.

http://sematmag.com/

[ بدون نام ] یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 18:54

من اعتراض دارم!!کامنت گذاشتم دو روز پیش ولی نیییییییییست!:(

به جون خودم من بی تقصیرم من همه کامنت های رسیده رو تایید کردم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد