... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

امیرحسین

موش موشی جان داره میره مدرسه اما خب، حس خییییییلی خوبی نسبت به این موضوع نداره چون خانم معلم بهش اجازه نمیده ازکلاس بره بیرون آب و غذا بخوره. او همچنین نگران دوربین مخفی است که بقول آقای ناظم شوخی های امیرحسین و سایرهمکلاسیهاشو بناست رصد کند.

موش موشی جان با اشتیاق سرگرم جمع آوری صدآفرین پسرخوبم هست، همان سرمایه ای که بعدها خواهد فهمید بیشتر نشان است تا دارایی.

موش موشی جان این روزها درمسیر مدرسه ازون موقع که کوچولو بوده با یه حس زیبا یاد میکنه و بحال امیرعباس غبطه میخوره که تو اون سن قرارداره و  من نمیدانم چرا این حس؟ 

امیرحسین این روزها درمیدان کشش ها و کوشش های تازه و جدی ای قرار گرفته که با دنیای قبلی اش تفاوت فاحشی دارد.

و من اینجا فرسنگها دورتر، هرلحظه با دردهای کوچکش دردمیکشم و ازخوشیهای پاکش خوشحال میشوم.

ازوقتی ماجرای دوربین مخفی را از زبان و با احساس خاص امیرحسین شنیدم نگران حرکتهای مثبتی هستم که ممکن است درحس اضطراب و ترسی ساختگی نابود شوند و امکان بروزنیابند.


نظرات 7 + ارسال نظر
پریسا یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 17:38 http://sobhgahan.blogfa.com/

هیچی بدتر از این نیست که ما بزرگ تر ها به بچه ها یاد بدیم ، کودک درونشون رو سرکوب کنند.

ولی یاد می دیم بدجورهم یاد می دیم.

حسنا یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 20:33

معین ما که هنوز یک هفته نشده از پیش دبستانی خسته شده! می گه نمی شه توی خونه سواد یاد بگیرم؟

الهیییییی !!!!
می دونی رفیق !
دلم برای جغله هایی که سال اولشونه و مجبورن صبح زود حاضربشن و مدرسه برن یا غصه درس و مشق رو بخورن خیلی میسوزه .

خواب نما دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:49

کابوس اولین روزهای مدرسه... هنوز هم بعضی مواقع به سراغم می آید

کابوس من دندانه های سین و شین بودند. زنگ دیکته ها چه مکافاتی داشتم با این قضیه خدا میداند.

ح.ح دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 14:55

امیدوارم پله های ترقی رو زود زود طی کنه!
ناگفته نماند دوره ی ما،،همش ما رو از سیاه چال میترسوندن نامردا!!!

ظاهرا شیوه های ترساندن هم مدرن شده است !

هدهد دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 17:12 http://mesopotamia.blogfa.com

کاش امیرحسین تون هم مثل من، روز اول مدرسه پشت میز خانوم معلمشون نشسته باشه و به شکلی ملموس باور کنه فرمانروا میشه به زودی اگر خوب یاد بگیره شاگردی رو:*

واسه خودت مادرزاد بازیگر بودی هدهد جاناااا!!

خسروی سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 14:53

سلام..
کابوس روزهای اول مدرسه من جمله معروف : همه دست ها جلو بود..ناظم می خواست ببیند دانش آموزان صاحب دست و ناخن تمیز وکوتاه هستن یا نه..منم که همیشه ناخنم کمی از حد معمول لند تر بود
راستش برای اولین بار خودکار لای انگشت گذاشتن را همانجا تجربه کردم

سلام
منم این تجربه رو داشتم ولی خوشبختانه فقط یکبار... دردش رو تابحال هم میتونم به خاطر بیارم.

هدهد سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 17:06

+ح.ح! شما از بازماندگان کدام عهد هستید مگر؟
سیاه چال:))))

اسطوره ها نمیمیرند هدهد هدای !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد