کودکان شهر امروزفقط حسین می نوشند!
---------------------------
عزاداری درجمع شیرخواره ها صفایی دارد که نگو و نپرس، یکی نرم و معصوم روی زانوی مادر خوابش برده، یکی عشق می کند با سربند یا ابالفضلش، یکی درلباس مشکی چنان گلوله نمک شده است که دلت میخواهد قورتش دهی، دیگری که کنجکاوی ازسررورویش می بارد دست ازشیرکشیده معصوم و آرام زل زده است به چشمهایی که باران معنی می پراکنند آخری هم که گویی سابقه ارتباطات اجتماعی خوبی داشته، وسوسه شده است جلوتر بیاید بداند این آدم بزرگ درکودکی جامانده چه مرگش هست که همش بزرگی اش را لابلای کودکی ما پنهان می کند.
راستی اگر مادرنبود، منبر می توانست حسین را برای مان نگه دارد؟
د آخه
منبر مگه میتونه حسین بزاد؟
سواله که پرسیدین؟
آ ام ریترن
چی بگم والله؟
خوشحالم که رفتی و امدی.
سلام . سوگواری ها قبول بانو .
این روزها منبر چیزی نگیرد. دادن پیش کش
سلام
همچنین ازشما استاد.
سلام
فکر نکنم ادامه داشته باشه. ولی من چند بار تلاش کردم که از گوشه وبلاگم بردارمش، نتونستم!
حالا دوباره تلاش می کنم :)
سلام
موفق باشید
بچه ها رادر حد یک لپ کندن و بازی چند ثانیه ایی (آن هم از نوع با نمک و دوست داشتنی اش) تحمل می کنم ... بقیه اش را اصلا حال نمی کنم.
جالب بود موفق باشی
منتظرت هستم