... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

مادر - منبر

کودکان شهر امروزفقط  حسین می نوشند!

---------------------------

عزاداری درجمع شیرخواره ها صفایی دارد که نگو و نپرس، یکی نرم و معصوم روی زانوی مادر خوابش برده، یکی عشق می کند با سربند یا ابالفضلش، یکی درلباس مشکی چنان گلوله نمک شده است که دلت میخواهد قورتش دهی، دیگری که کنجکاوی ازسررورویش می بارد دست ازشیرکشیده معصوم و آرام زل زده است به چشمهایی که باران معنی می پراکنند آخری هم که گویی سابقه ارتباطات اجتماعی خوبی داشته، وسوسه شده است  جلوتر بیاید بداند این آدم بزرگ درکودکی جامانده چه مرگش هست که همش بزرگی اش را لابلای کودکی ما پنهان می کند.

راستی اگر مادرنبود، منبر می توانست حسین را برای مان نگه دارد؟

 

نظرات 5 + ارسال نظر
سبزه یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 20:51

د آخه
منبر مگه میتونه حسین بزاد؟
سواله که پرسیدین؟
آ ام ریترن

چی بگم والله؟
خوشحالم که رفتی و امدی.

اسکندری دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 00:45

سلام . سوگواری ها قبول بانو .
این روزها منبر چیزی نگیرد. دادن پیش کش

سلام
همچنین ازشما استاد.

یاسر قدسی دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 18:44 http://ghalamodel.blogfa.com

سلام

فکر نکنم ادامه داشته باشه. ولی من چند بار تلاش کردم که از گوشه وبلاگم بردارمش، نتونستم!

حالا دوباره تلاش می کنم :)

سلام
موفق باشید

خواب نما پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:36

بچه ها رادر حد یک لپ کندن و بازی چند ثانیه ایی (آن هم از نوع با نمک و دوست داشتنی اش) تحمل می کنم ... بقیه اش را اصلا حال نمی کنم.

مهدی چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 22:01 http://sefidshahry.blogfa.com

جالب بود موفق باشی

منتظرت هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد