سلام خوشمان آمد ... دست خانم میلانی را از پشت بسته ایید...ولی خداییش دارید تند می روید... اینجورها هم نیست... یعنی همه جورش هست
سلام بنده هم با این ادبیات یک طرفه موافق نیستم دراثر کمبود فرصت فقط بطورگزینشی چیزی نوشتم ولی این نوشته همه واقعیت نیست. منظورم ازاین نوشته این بود که بگویم خشونت انگونه که از نوشته خانم میلانی القا می شود تنها برساخته جوامع سنتی نیست دردنیای مدرن هم خشونت هست هرچند نرم و با چهره ای موجه نما.
داستان مگر کجاست؟
در پیچابۀ تمام کودکی های من
وقتی که دیوار باغ ها
فواره های دستان مرا
تا میوه های شاخه ها می رسانده اند.
من اما هیچوقت عطش گرسنگی ام را
در آب زمزم هم سیر نان نکرده ام.
چشمانت را ببند
دهانت را بگشا
حیرت میخواهد ساقه اش را
بر شانه های تو قلمه بزند.
حیرت میخواهد ساقه اش را
برشانه های تو قلمه بزند.
قشنگ بود
خیلی
سلام خانم دکتر.شاعرشدنت مبارک خوش به حالت حداقل شاعرشدئ ماکه ماندیم اخرچکاره می شوئم خوبی؟
سلام عزیز
نگفتی خوبه یا بد!؟
اگر شانس ما باشد که در آسمان هم فسیل می شویم
شاید
شایدم نه
سلام
خوشمان آمد ... دست خانم میلانی را از پشت بسته ایید...ولی خداییش دارید تند می روید... اینجورها هم نیست... یعنی همه جورش هست
سلام
بنده هم با این ادبیات یک طرفه موافق نیستم
دراثر کمبود فرصت فقط بطورگزینشی چیزی نوشتم ولی این نوشته همه واقعیت نیست.
منظورم ازاین نوشته این بود که بگویم خشونت انگونه که از نوشته خانم میلانی القا می شود تنها برساخته جوامع سنتی نیست دردنیای مدرن هم خشونت هست هرچند نرم و با چهره ای موجه نما.
سلام....
خیلی قشنگ بود
امید وارم بخوای بامن دوست بشی بیاوبلاگمو ببین ونظر بده
خوشحال میشم....
بااااااااای ومی بوسمت...
به به!