... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

بی قرار

«آن نی خشکم

که برلبهای نوازشگر ناپیدای تو

که قصه فراق را درمن می نوازی

به غربت خویش پی بردم.»

و اکنون نه دراین عالم،

که درخویشتن قرار ندارم.

و نه درزیستن

که دربودن خویش نمی گنجم،

که جامه ی تنگ خویشتنم.

* دکتر علی شریعتی

نظرات 6 + ارسال نظر
هدهد سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:27

بی قراری ات مبارک آسمان!

زنده باشی هدهدجان

خواب نما چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:40

خدا بیامرزد دکتر را
این چند وقته ی اخیر ... عمدا یا سهوا نمی دانم ... ولی حسابی کبابش کردند با این پیامک های نامربوط .
قشنگ بود رفیق

خدایش بیامرزد

فاطمه چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1391 ساعت 13:44

لحظه همیشه گذراست و خاطره ماندنی، و من بود و نبود و همه هست و نیستم را به نگاهی می بخشیدم اگر خاطره همیشه گذرا بود و لحظه همیشه ماندنی...

زیبا بود
سپاس

حسنا چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1391 ساعت 17:11

زندگی همین نا قراری هاست..امروز توی برف مشهد، به کتابخانه رفتم. اما انگار قرارم توی کتابخانه نبود. رفتم توی صحن ها و برفها را نگاه کردم و توی برف ریز امروز، یکی دو ساعت خودم را مرور!

چند تا اشتباه پیدا کردی !؟

فاطمه پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1391 ساعت 22:10

سلام لیلا جون. الان تلویزیون داشت یه فیلمی از شهرتون نشون می داد به اسم مسافر هرات. حیف که برادرم دیر خبر داد. خانه خالی، باغچه خالی، ساغر و میخانه خالی... هم شهرتون قشنگ بود هم سرود آخر فیلم.

سلام برفاطمه عزیز
انشالله روزی میزبان شما باشیم در شهرمان.

اسکندری شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 23:05

سلام . میخوانمت همواره.

سلام استادگرامی
باعث افتخاراست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد