ضرب المثل ها هم می میرند؛ خیلی وقت است که دیگرعمر«چهاردیواری اختیاری» به سرآمده. فکرش را بکن ازاول ترم یک چهاردیواری داشتم که دیوارراستش بدست باکفایت شرکت اتوبوسرانی و تاکسیرانی و نمکی و سبزی فروش و آب شیرین فروش و میوه فروش تخریب شد، دیوار مقابلش با جلز و ولز قیمه، قورمه و رقص بی قاعده دیگ و کفگیر و قاشق و بشقاب بچه های واحد، دیوار پشتی اش هم درهجوم برنامه های متنوع اهالی بشدت اکتیو واحد نه؛ ازتمرین صوت و لحن بگیرتا پای کوبی جشن تولد و پرش از ارتفاع تخت و جیغ و دادهایی که تنها یک کوه دراین سوی دیوار می تواند هضمشان کند و بازتاب ندهد.می ماند دیوار چپش، که خدا را شکر به شکرانه سکونت ادیبی صاحب یک عدد عینک ته استکانی درآن سویش، پابرجا ماند و از هجوم اصوات خوش و ناخوش محفوظ. خداییش بعد از دانشجویان فلسفه، بی آزارترین اهالی خوابگاه ادبیاتی هاهستند، این موجودات خموش فقط کتاب میخورند ودیگرهیچ مگراینکه موجودی شرور و شیفته بیت و غزل، پیدا شود و این موجودات نازنین را از مولوی و خاقانی و حافظ به انقلاب بکشاند تا آتش فشانی را آتش نشانی کنند.
القصه !
روزی ازهمین روزهای پشت سر، هم کلاسی برای مباحثه اجباری به چهاردیواری من آمد ازآنجا که زبان کر و لال ها برای هرمقصد و مقصودی رسا باشد درمباحثه کارسازنیست، مباحثه کاردستمان داد.
دوست گلی از پشت نمیدانم کدام دیوار، یکی دو پرسی تذکر دوستانه تحویلمان داد. گفتم: عزیز!
چاره ای نیست باید فشاراعصاب را با فشارزمان و زمین و در و دیوارتنظیم کرد تا روزی که مخترعی خیرخواه بشریت از راه برسد و دیوارصوتی را جهت مصرف فردی تولید نماید.
معماری جدید یک جاهایی فاجعه است، فاجعه ای که روزی برحسب تصادف بشدت تلخ متوجهش شدم؛ کودک شیرین صاحب خانه درآپارتمان هفتاد - هشتادمتری شان بی اعتنا به هشدارمادرکه بچه! آرام باش، صاحب خانه مارا بیرون می اندازد، ورجه وروجه می کرد که زنگ منزل به صدا درآمد، طفل معصوم درجا خشکش زد، رنگش بشدت پریده بود، هیچ وقت یادم نمی رود چطوری قلب کوچکش داشت از جا می کند... کاش هیچ وقت آن صحنه را ندیده بودم.
ای خدا!! به کجا می رویم ما!؟
سلام
از شما دعوت می شود به حلقه های 40 نفره منتظران برای دعا و روزه ی همگانی در روز پنج شنبه 14 دی 1391 مصادف با روز اربعین سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع)؛ با نیت تعجیل در ظهور امام زمان (عج) به حضرت آقا بپیوندید.
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ زبر مراجعه نموده, و در صورت تمایل، حضور خودتان را با معرفی نام تان در بخش نظرات اعلام بفرمایید.
☼☼☼ عـصــر ظـهــور ☼☼☼
http://albeyatolellah.blogfa.com
انشاالله امام زمان (ع) شما را در صف سربازان و منتظران حقیقی خویش قرار دهد.
یا مهدی [گل]
سلام دکی جون
پس خوب شد ما سالنی ها نبودیم وگرنه ما هم به تعداد تذکر دهنده ها اضافه میشدیم!!!!!!
اونوقت مطلب تون سوزناکتر میشد!!!!!!!
سلام
تذکر به ما همیشه سالبه به انتفاع موضوعست جانم.
زندگی دانشجویی با همین افت و خیز ها و جنگولک بازی ها شیرین است. نشنیده ای چطور پسرها از سربازی فرار میکنند و بعد از 24 ماه خدمت تا آخر عمر چطور با حسرت از آن یاد میکنند؟
اما از این چاردیواری بگذریم داستان معماری و زندگی جدید و تخریب ناموس زندگی که باید معنویت و آرامش و مدارا و زندگی بر وفق ابادانی و رفاه باشد،داستانی بسیار ناراحت کننده است
خانه های کوچک و گران و نا مطمئن و کپسولی و محدود کننده که برای طبیعت کودکان اختصاص نیافته است. دیده ای سنت گرایان فلسفی مثل شوان و گنون و سید نصر چطور از معماری دینی یا سنتی سخن میگویند؟ معماری که برای سامان زندگی طبیعی بشر تنظیم شده بود. از غلو و اغراق انها بگذریم ، باید قبول کرد که زندگی امروزین با شلوغی شهر نشینی و دوری از هسته های مرکزی فامیل و لاجرم دوری از عنصر حمایت ، تخریب طبیعت ، کوتاه شدن زمان همراه با کوتاه شدن جان و ده ها عوارض دیگر ، شیرینی زندگی کردن را گرفته . بیفزا برآن محدودیت های سیاسی و جنگ و خونریزی و کودتاه و تروریست و انفجار و تخریب فرهنگ و... این هم شد زندگی؟
خانه های قدیمی روح دارند و گذشت نرم زمان را به ادم میچشانند .
حو ض وماهی و باغچه و سفره های اافطاری آن محشرند.
آرامش ظهرهای تابستان ان محشراست و.....
با سنت گرایان کاملا موافقم.
سلام.به نظر می رسد دل پری داری؟ ای خواهر اگه جای ما تو سالن بودی چکار می کردی؟ از الان رفتم تو سالن مطالعه جا گرفتم واسه روزایی که همه بچه های دوست داشتنی واحدمون میان واسه امتحانا پس خوش بحال تو که همون چهار دیواری را داری!!!!!!!!!!!از این معماری های امروز هم لازم نیست حرفی بزنی به قول شاعر:رنگ رخسار خبر می دهد از سر درون
سلام
نه بابا دل که با این چیزا درد نمی گیره ، این چیزها سوژه اند صرفا!
خوابگاه! خودش سوژه ای است برای نوشتن! حتی پایان نامه دکترا!
هرچند من تجربه اش نکرده ام! اما وصفش را تا دلتون بخواد شنیده ام
فعلا میگم که : خدا صبرتون بده!
هنوز به سوژه اصلی نرسیدم چندقدمی مانده !
روزگاری است که ...
بزرگراههای وسیعتر بنا کردهایم اما تنگنظرتر شدهایم؛
ساختمانهای بلندتر ساختهایم اما افق دیدمان کوتاهتر شده است.
تنها به زندگی، سالهای عمرمان را افزودهایم و نه زندگی را به سالهای عمرمان؛
عصرِ ما،
عصر خانههای شیکتر و رویاییتر اما خانوادههای از هم دور و همخانههایی ناآشنا است! عصری است که دغدغهها و چالشهای بیشتری داریم اما نیایش و مناجات کمتری داریم. اما این سزاوار ما نیست! زندگی فقط زنده ماندن نیست، بلکه زنجیرهای از لحظههای ناب رویش و رویش دوباره است. این رویش محتاج هوای پاک و تازه است. هوای تازه معنویت، زیبایی، دانایی و نیکویی. پنجرهای گشوده باید که چنین هوایی را فراهم آورد. ارمغان معماری جدید فقط ست شدن روابط پاک انسانی است. لبلا جان خودت که میدانی بر اثر این معماری یک شب در میان به گریه و زاری مشغولم. باز هم بگو لعنت نفرستم!
خیلی زیبا بود فاطمه گل.
بازم میگم لعنت کاربدیه عوضش دعاکن.
سلام! خدا قوت!
سلام
تشکر
ولی تو خوابگاه های پسرانه تنها چیزی که می شنوی و مشمئز می شوی هم خوانی های ترانه های سیاوش قمیشی و امثال ذلک است همراه با بوی دود بدون عودو بس...باید در رفت این جور جمع های مضحک(البت این بوی دودها موارد تنوع هم دارد)
ما که اینجا شدیم مرکز پخش و توزیع موسیقی اصیل کلاسیک ازشجر گرفته تا سراج و قربانی و .... و ازبرکت این شغل مبارک گاه گاهی هم ویروس زده میشیم اساسی .
من خوابگاه دختران را از خواب گاه پسران بیشتر دوست دارم .
ولی گفته باشم از اون دوتا ، چی بودند؟ آهان ! اموزش و درمان که بگذریم وضع بهداشت خوابگاه دختران ، تن و روانش اصلا رضایت بخش نیست هاااااا!!!
راستی خبردارید وزارت پهلویی تون - آموزش عالی رو میگم- چه بلایی سرخوابگاه دختران اورده!؟ با افزایش ظرفیت پذیرش دختران، بیچاره مان کرده ؛ هراتاق دوازده متری 4 نفر و هرواحد 80 متری 14 نفر ساکن دارد...شما بگید با این اوضاع احوال میشه استقبال خوبی ازشما بعمل آورد!؟