... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

چادر

کل کلاس زبان امروز به تحلیل های فلسفی گذشت، آنقدر که حاشیه کلاس را هم دربرگرفت. استاد که از گاردگیری بچه های کلاس ملول گشته بود به اندک  جنبه ای که درمن و رفیق پیداکرده بود پناهنده شد. لبریز از حرفها و یافته های مگو بود، نظریه فطرت، نظام سیاسی، آیات غیرقابل هضم درقرآن ، مساله نجات و سعادت غیرشیعیان و غیرمسلمانان و ...

آنچه دراین گفتگوی حاشیه ای پرجوش و خروش نظرم را به خود معطوف کرد نوع نگاه استاد به افراد چادری بود، نگاهی آزار دهنده که اصرار داشت بگوید شما کلهم شوط هستید و فرزانگی و دردمندی امثال مارا درک نمی کنید. گویی از نگاه ایشان چادر امثال من سقفی است که سطح نگاهمان را پایین می کشد و ما را به افرادی دگم و جزمی و بی خبرازهمه جا تبدیل می سازد. حس می کنم روشنفکری دریک جاهایی هنوز دربندتارهای نامرئی تنگ نظری و پیش داوری های ناموجه اسیر است. 

آیا با چادر نمی توان اندیشید و آزاد اندیشید؟ 

----------------------

پ.ن: باید «مک این تایر» می خوندم ولی تمام طول سفریک روزه ام، فقط مولانا و حافظ گوش کردم. کلام مولانا حس تنفس بهار را به آدم می بخشد.

پ.ن: بلاخره امروز وقت کردم آلبوم کامل «یانی» را تهیه نمایم. موسیقی، در دنیای دیگران یک زبان زنده و خواندنی است.

نظرات 13 + ارسال نظر
zeinab چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 15:13

سلام دکی جووون...به نظرم اندیشه و تعقل و تفکر محصول لباس و چادر و ... نیس . اندیشه و تفکر محصول امیال انسان ها یی است که کنجکاوانه در پی رسیدن به حقیقت امری می باشند ودر این میان چه فرقی می کند که این انسان متفکر چه لباسی بر تن دارد؟؟؟!!!!
هر چند انسانی که بسیار متفکر و هوشمند باشد در لابه لای این تفکرات اندیشمندانه به این نتیجه خواهد رسید که بهترین پوشش را برای خود انتخاب کند زن متفکر کسی است که به راحتی از تعلقات خود نمی گذرد..
جای این سوال باقی است که چرا بعضی از ما انسان ها به این افرادی که به تعلقات خود احترام می گذارند و ارزش های انسانی را حفظ می کنند به دیده بی سواد و بی خبر از همه چیز می نگریم؟؟؟
من نمی دانم تعریف این افراد از تفکر و فرزانگی چیست که احساس می کنند دختران چادری از آن بی بهره اند؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!! الله اعلم...
آیا فاطمه زهرا (ص)و زینب کبری(ص) مظهر تفکر و فرزانگی نبودند ؟؟بی خبر از همه چیز بودند؟؟....مسلما نه....من قبول ندارم ...من برای هر انسان متفکر با هر پوششی احترام قائلم....

کامکاس چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 15:14

اِ ؟ مگه شما چادری؟ خیلی عجیبه ؟ با این همه فلسفه خوندن هنوز نتونستی از گرداب دینگرایی فقهی نجات پیدا کنی ؟
ههههه
هاهاهاهاهاها
هو هو هو

1- حکایت من و چادر حکایت یک انتخاب است، اگرفقهی هم نمی بود و لی فرمی این گونه وچود داشت با امکانات وجودی الان خود آنرا انتخاب می کردم بدون شک؛ دیدی می روی فروشگاه لباس ،ازمیان مدلهای ترک(که می پسندمشان)، سنتی، چینی، اروپایی و ... یک مدل رو انتخاب می کنی که تناسب با روحیات و شخصیت و کارکرد مد نظرت داشته باشد؟ !
2- چادر قالب است نه محتوا.
3- بله ، جای انکارنیست که فلسفه نسبت شخص به خیلی چیزها ازجمله دین گرایی فقهی را دچار چالش می سازد اما خب از طرف دیگر فلسفه به آدم حالی می کند بعضی تصمیمات یا نتایج، همچین هم ساده بدست نمی آیند!!
وقتی دروضعیت کسانی که فلسفه ناجی شان از بند فقه بوده است می اندیشی و آنرا با وضعیت معتقدین به دین گرایی فقهی مقایسه می کنی شاید مشکلات دسته اول کمترازدسته دوم نباشد.
4- من فکر میکنم آزاد اندیشی بیش از نتایج به فرایندی که طی میکنی بستگی دارد غیراین باشد سراز دگماتیسمی درخواهد آورد که مردود می دانیم.

رضا چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 16:31

سلام. آخه چادر چه ربطی به اندیشه و تفکر داره کسی که اندیشمند باشد با چادر یا بی چادر فرقی نمی کنه. آره متاسفانه این دیدی است که بعضی از مردم نسبت به چادر دارند آیا نمی شود عالم بود و با چادر بود؟ چادر به زن شخصیت می ده البته بهتره بگم حجاب چون حجاب شامل چادر هم میشه البته چادر حجاب برتره. یعنی این پوشش مانع تفکره؟ پس اگه این طوره بیایید جمجمه سر را برداریم تا بهتر از این که هستیم باشیم و عالم بشیم چون جمجمه یه پوشش برای مغز سره.......................
بیایید کفش از چا دربیاریم تا هتر راه برویم آخه کفش پوشش و مانع بهتر راه رفتنه..........

آقای کامکاس اگه می دیدمت چند تا سیلی حوالت می کردم آخه ادب هم خوب چیزیه.
از لیلا جان خواهش می کنم این چرت و پرتای این آقای نسبتا محترم را نذاره تو وبلاگش

سلام
شما عجالتا یک لیوان آب بخورید !!

رضا چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 17:08

زن را وسیله التذاذ معرفی می کنند و اسمش را آزادی زن می گذارند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟این فقط آزادی مردان هرزه است ؟؟؟؟؟؟؟؟
حجاب نه یک لیاس و نه یک جامه بلکه یک سلاح برنده است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

zeinab چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 18:02

دکی جوونم اینکه بر چه اساسی دیگران فقه را گرداب می دانند جای سوال دارد ...حیلی ها در همین احکام فقهی ما موندن.بسیار آپ دیت و به روزه...ولی ما چون از مسلمانان بدی دییدیم پای فقه و دین می زاریم؟
اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیبی هست از مسلمانی ماست...

خب البته پاسخ رو باید خودشون بدهند زینب جانم .

حسنا چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 20:21

شاید یک دوره ای زیادی چادر چادر کرده ایم و این باعث شده، عده ای به چادر پوشهاحساس شوند. شاید چادر بیشتر از اینکه یک نوع پوشش باشد، تبدیل شده است به نماد نوعی دگم اندیشی و جزم گرایی. (البته از نظر افرادی چون استاد زبان). شاید ...شاید هم ((شوط)) هستی !! این چه املایی است بچه جان؟ مجوز مطب نمی دهم بهت! ممکن است جان آدم ها به خطر بیفتد.

با شاید هات موافقم .
املاش اشتباهه یا کاربردش توسط من؟
خب چی میگفتم خواستم قضیه رو گزارش بدم.

zeinab چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 23:23

من خیلی دوس دارم دلائل مخالفین چادرو بدونم....شاید قانع کننده باشه واقعا

آفرین
نشون دادی اهل گفتگویی !!

فاطمه پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 00:42

دوستان اندکی حب و بغض خود را کنار بگذارید و آزاد اندیشانه تر تفکر و بحث نمایید. اینهمه با آقای کام کاس از در جدل وارد نشوید.

سمیرا پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:12

سلام
هروقت آقای کامکاس و امثال ایشان توانستند عقل ستیز بودن گزاره های فقهی را ثابت کنند ما هم خودمان را از گرداب گفته شده نجات خواهیم داد.......

سمیرا پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:22

شاید فقه پاسخ به نیازها و سوالاتی باشه که ما از وجودشان و ضرورت پاسخ به آنها بی خبر باشیم البته شاید
و شاید همین دلیلی باشد برای گفته خودتان در پاسخ به جناب کامکاس

کامکاس قلابی جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:12

سلام به کامکاس بگو بیاد نظر بده...انگار در برابر بچه ها کم آورده، البته بعید می دونم ماشاا...یه پا فیلسوفه هرچند فلاسفه رو قبول نداره

وحید حلاج جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 23:43 http://www.pargaar.mihanblog.com

سلام و ادب
دکتر سروش تعبیر جالبی دارند در این رابطه" استبداد سکولار"

nasrin شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 15:09

سستى دو استدلال اساسى معتقدان به سکولاریسم به خوبى روشن مى شود. استدلال نخست آنان این است که قلمرو دین، بیان حدود وظایف آدمى، در ارتباط با خداست و بیان مقررات مربوط به اداره جامعه، از حوزه دین خارج است، لذا تلاش براى تدوین مجموعه اى از نظام هاى اجتماعى درچارچوب مبانى دینى، کارى بیهوده است و براى اداره جامعه، چاره اى جز مراجعه به عقل انسانى و فهم بشرى نیست.
مرحوم شهید آیت الله مطهرى در نقد این استدلال مى فرمایند: «بعضى گفته اند زندگى یک مسأله است و دین مسأله اى دیگر و دین را نباید با مسایل زندگى مخلوط کرد. این اشخاص، اشتباه اولشان این است که مسایل زندگى را مجرّد فرض مى کنند. خیر، زندگى یک واحد، و همه شؤونش توأم با یکدیگر است، صلاح و فساد هر یک از شؤون زندگى، در سایر شؤون مؤثر است. ممکن نیست اجتماعى، مثلاً فرهنگ و سیاست، یا قضاوت یا اخلاق و تربیت و اقتصادش فاسد باشد، امّا دینش درست باشد و بالعکس. اگر فرض کنیم، دین، تنها رفتن به مسجد و کلیسا و نماز خواندن و روزه گرفتن است، این مطلب فرضاً در مورد مسیحیت صادق باشد، در مورد اسلام، صادق نیست».
به اعتقاد استاد شهید مطهرى، اگر چه حاکمیت استبدادى کلیسا، سبب پیدایى و زایش اندیشه جدایى دین و سیاست شد، اما استعمارگران نیز بدین امر دامن زدند و در تثبیت اصول آن کوشیدند.
استدلال دوم مروجان سکولاریسم نیز این است که مى گویند: دین، دربرگیرنده اصولى است مقدس و بى چون و چرا، در حالى که سیاست، به علت ماهیت خود، بیانگر تلاش براى کسب قدرت است و لذا مستلزم چانه زنى و چون و چراها و مصالح ناپایدار و گذراست. از این رو، هماهنگى دین و سیاست و یکى دانستن این دو، به قداست دین لطمه مى زند و در نهایت به ضرر خود دین تمام مى شود.
مرحوم شهید مطهرى درباره حکومت و نسبت آن با دین بر این باور است که در کتاب و سنت، تنها اصول ارزشى مربوط به حکومت به عنوان شریعت ثابت بیان شده است، نه شکل هاى آن.
ایشان مى فرمایند: «اسلام، به شکل، ظاهر و صورت زندگى که وابستگى تام و تمام به میزان دانش بشر دارد، نپرداخته است. دستورهاى اسلامى، مربوط است به روح و معنا و هدف زندگى و بهترین راهى که بشر باید براى وصول به آن هدف ها، پیش بگیرد».
ایشان در باب اصطلاح جمهورى اسلامى مى فرمایند: «کلمه جمهورى، شکل حکومت پیشنهاد شده را مشخص مى کند و کلمه اسلامى محتواى آن را....، به این ترتیب، جمهورى اسلامى یعنى حکومتى که شکل آن، انتخاب رییس حکومت از سوى عامه مردم است براى مدت موقت، و محتواى آن هم اسلامى است......
پس مسأله جمهورى مربوط است به شکل حکومت که مستلزم نوعى دموکراسى است...».
با این بیان، استدلال دوم معتقدان به سکولاریسم نیز باطل مى شود، چرا که ارزش هاى اصیل اسلام در قلمرو سیاست، ثابت است و آنچه متغیر مى نماید، امور روزمره و ظاهرى است که از هر گونه قداستى به دور است و در آن، امکان برداشت هاى مختلف و سلیقه هاى گوناگون وجود دارد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد