... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

تازه وارد

مدتی است رویه بحثی منحصر به فرد و زبان بعضا، عمیقا !! روح خراش تازه واردی بنام کامکاس، واکنش های متفاوتی را درمیان حلقه مجازی مان برانگیخته است؛ازموعظه اخلاقی و دعوت به رعایت منطق بحث گرفته تا  واکنش های سلبی. کامکاس انطورکه درکامنت هایش پیداست باآشنایی و تسلط کامل به فضای بحث پا به پای شرکت کنندگان دربحث پیش می رود، تا اینجای قضیه مشکلی وجود ندارد، درگیری ما به عنوان خوانندگانش به شیوه مشارکت وی دربحث مربوط می شود. درطول مدت حضورایشان دروبلاکم، مدام ازخود پرسیدم: « خدایا! من چطور چنین نوشته هایی را تایید کردم؟». دراین زمینه گفتگویی با استادگرامی ام داشتم که مطالعه اش را پیشنهاد میکنم.

----------------

استاد: حساسیت های جامعه ما عجیب است خصوص درمیان بالنده ترین قشرها که همین تحصیل کرده های عمیق نگراست. ما دربرابریک وضعیت، یک هستی که خودش را برما دارد عیان میکند قرارگرفته ایم. ما یعنی جمعی از اندیشمندان درفضای مجازی، ببین کدامیک روش خاص و منطقی یا استعلایی داشته اند دربرابراین موجود بی ادب، موجودی که برای ملاحظه شدن اهمیتی دراودیده می شود ولی عوارض؛ مثلا زبانش، اشمئزازدارد. این جمع خاص چه واکنشی به این پدیده داشته اند؟ کامکاس دوست دارد انتخاب شما را بسنجد، انتخابی که به هستی او منتهی می شود، به وجودش. او نمادی از پلیدی های اطراف ماست.

لیلا : منظورتون از پلیدی چیست؟

استاد: پلیدی کامکاس زبان بی حیای اواست، نوعی پرخاش و تحقیر که درفحش هایش ظاهرمی شود. او اتفاقا متظاهرنیست صریح است و ابتدایی ترین واکنش را عیان میکند. حرفهایش و تاثیری که از اطرافش میگیرد را در لفافه  و سبک و سنگین نمیکند تا سانسورش نکند . زود احساسش را به واقعه یا نظر یا هر امری عیان میکند تا از دست نرود، او متظاهر نیست ولی این ابتدایی بودن اثر در درون وجود و شخصیت او طی یک سنتز ایجاد شده است؛ زمینه های خلقی او، اداب او، و پرخاش او که نشانه نوعی گریز  و درعین حال خشم است.خشم درونی ، ما در برابر این شکل و آن محتوای نظریات او قرار داریم، ما مدعیان اهمیت محتوا و بی خیال فرم بودن، ما مدعیان نگاه به اصل و گذر از فرع. میان ما و او هیچ فرقی نیست. تنها او به عرف اکثریت قائل نیست.و معلوم نیست عرف اکثریت الزاما همان حقیقت و امرخوب یا صدق یا عدل یا حسن دینی باشد.

لیلا : من با صراحت  و سایرویژگیهاش مشکلی ندارم، حتی ازاینکه فضای بحث علمی را متشنج می سازد هم می شود چشم پوشید به نظرم ولی برخی کلماتش را نمی توانم علنی کنم هرچند تحملش به سختی برام ممکن است. درارتباط، ما مجبوریم کمی قواعد مشترک را بپذیریم وبه آنها تن دهیم،  کامکاس با اینکه میداند مشکل خواننده هاش با او سرهمین زبان رکیک اوست و نه غیرقابل تحمل بودن دیدگاههایش، چرا کوتاه نمیاد؟

استاد: من نمیدانم چرا او کوتاه نمیاد اگرکوتاه بیاد که دیگر کامکاس نیست، این را چند بار به ما گفته بود.

لیلا: ولی به نظرشما همینطور که اون دلایل خاص خودش را برای این رویه  دارد،  ما حق نداریم دلایل خاص خودمان را برای رویه خودمان داشته باشیم؟ ما اورا  می فهمیم ولی مقتضیات ما به ما این اجازه را نمیدهند که هرکاری انجام بدیم.

استاد: من درک میکنم که ما محذورات و محدودیت هایی داشته ایم شاید گمان میگنیم او باید سیلی بخورد و تنبیه شودولی خب اینها یعنی چه؟ چه چیزی را داری جواب میدهی؟  از ابتدای سخن دایم در حال توجیه حذف هستی من که نمیگویم حذفش نکن.

لیلا: اتفاقا اگرنظرم حذف بود نیازی به این همه توجیه نداشتم، من میخواهم بماند و حرفهایش را بزند

استاد: آهان... ولی درعین حال سعی میکنم کمی به شرایط من هم تن دهد،  این خشونت نرم و اعمال شرایط نیست؟

لیلا : اخلاق یک مقوله عام است یکی از سیاره ای دیگر بیاد شش تا جمله بگه نصف بیشترش فحش باشه ولی حرف راستی را بگه آیا بپذیریمش؟ این نوعی دهن کجی به قواعد مورد قبول خودمان نیست؟

استاد:  من نمیگویم او را حذف کن یا نکن چرا اصرار داری از این پله جلو تر نروی من میگویم انتخاب،

اگر حذفش کردی یک انتخاب اخلاقی/ غیر اخلاقی کردی اما قبول و ردش یا اعمال رژیم خواستها و میل های اکثریت یا به قول شما عام، این دیگر ربطی به الگوی عمل شما و انتخاب شما ندارد اینجا مسئله خیلی مهمتر از حذف است اصلا کامکاس آمده تا به ما بفهماند چگونه ما خشونت میورزیم و خشونت خود را اخلاقی میکنیم پس زدن برای او یک حذف ساده است ولی برای ما ده ها دلیل میخواهد نه ؟

لیلا : من همه حرفم یک حرف است او پا روی یک قاعده می گذارد، قاعده اخلاق.

استاد: خب درست.مثلا تو یامن ، اکثریت حذفش میکنیم یا تنبهیش یا تقبیحش خلاصه مجالش را می گیریم زندانی اش میکنیم درست است؟ میتوانیم به یک دلیل یا هزار دلیل از اختیار خود برای مجال های خود سود ببریم و او را علنی نکنیم یا حذف کنیم سانسور کنیم اما اگر از خودمان بپرسیم چرا؟ باید همان انگیزه حذف را بگوییم نه اینکه حقیقت عینی را در دست خود بدانیم و به این دلیل حذف او را مدلل کنیم و تازه شرایط برای اقلیت بگذاری ما حق نداریم رژیم زندگی برای کامکاس ایجاد کنیم.

 

 

نظرات 25 + ارسال نظر
اسکندری جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 23:23

کامکاس یک وضعیت است. وضعیتی که "باید" یا "ترجیح" می دهیم درباره اش فکر و انتخاب کنیم. و من امروز کمی فکرهایم را درباره او با شما در میان می گذارم .
1-هنوز خیلی زود بود که تیغ قضاوت خودمان را به همه قد و بالای شخصیت او بکشیم. جز زبان تند او و تلنگرهایی که گاه و بی گاه برای مان هدیه می داد، چیز زیادی از او نمی دانیم. نه عزیمتش را، نه انگیزه اش را نه خصوصیتش را و نه ... البته با کمی دقت در نحوه بیان و کلمات به کار گفته و ادبیات غالب و رتوریک زبانی میتوانیم حدس بزنیم او پای درس کدام مکتب نشسته است. با این حساب کامکاس یک کاراکتر است.
2-به عنوان یک گزارش، کامکاس همان است که خود معرفی می کند. "زبانی تند و خلقی آشفته" . طلبکار همه و تحقیرکننده مخاطبانش. اما کامکاس فقط یک گزارش نیست. بخشی از تجربه زیست اجتماعی ما است. زیست اجتماعی در فضای مجازی. که خوشبختانه یا متاسفانه دیگر این فضای مجازی از بسیاری امور و ساختارهای عینی و حقیقی زندگی ما عینی تر ، حقیقی تر و موثرتر شده است. ما در فضای مجازی دوست می شویم و مورد محبت قرار می گیریم، عشق می ورزیم، ترحم می کنیم، عصبانی می شویم، می خندیم ، حلقه ای از دوستان را گرد خود می آوریم و... شاید در فضای مجازی بیش از سایر جاها دیده می شویم. (تثبیت هویت) و اغلب دیده شدنی مهندسی شده و دستکاری شده که خوشایند مخاطبان و اعضای حلقه های فرضی باشد. از این رو کامکاس بخشی از حقیقت این فضای پر فیض مجازی شده است. ما دقیقاً بخشی از احساسات و انفعالات خود را به سوی او روانه می کنیم. و بدا به حال ما و او که این بار، بخش بدی از احساسات و انفعالات خویش را به او پرتاب کردیم.
3-در هر صورت کامکاس برای ما اینک فقط فردیت نیست، وضعیت است. همان وضعیتی که شاید در قالب جامعه ، بارها ذهنمان آرزو می کنیم که قدرت اصلاحش را داشته باشیم . اصلاح خرابی ها و قوام بخشی به خوبی ها. اما باید دید در میان این همه واکنش به سوی او کدام یک اصلاح طلبانه بود؟ فردی او را مسخره کرد. فردی دیگر دو سیلی حواله اش کرد. دیگری کامنت های او را منتشر نکرد. چهارمی منتشر کرد اما نیمه و جراحی شده. و بیشتر دوستان او را سرزنش کردند و نصیحت و آموزش و خلاصه یک دو تن هم ساکت ماندند. نتیجه آنکه شنیده ام که کامکاس گفته به احترام آخر "فیلم های هندی" می خواهد از جمع این حلقه کوچک نیز حلقه ای دیگر که ظاهرا ما از آن بی خبریم خارج شود.
4-از خود می پرسیدم که چرا کامکاس بیش از دیگران به خود فحاشی می کند. آیا این گونه فحاشی فقط الگویی از سخن گفتن عادت واره او شده؟ نه. گمان نمی کنم. کسی با درک و تذکر های او بعید است در فضایی زندگی کرده باشد که این گونه سخن گفتن ناخودآگاه و عادتی درونی برای او باشد. پس اگر او اگاهانه فحاشی می کند و از عاقبت و واکنش مخاطبانش بی خبر نیست پس چرا خود را نیز مورد این شماتت ها قرار می دهد؟ پس او خشمی را می پراکند که ابتداء دامن خود او را می گیرد. او از چیزی اعراض دارد که خود تا گلوگاه درونش غرق شده. او از چیزی ما را پرهیز می دهد که خود سالا ها با آن زندگی کرده. راهی که آخرش را رفته و دیده و اینک به ما نیز هشدار می دهد که نروید. اگر او به خود فحاشی نمی کرد مطمئن بودم که او بیماری بیش نیست. اما او برای ما چیزی جز "بیمار" است. او "هم سرنوشت" ما است. و از همین همسرنوشتی است که او را وامی دارد تا ما را پرهیز و هشدار دهد. پرهیز از تظاهر به اندیشیدن عقلانی یا امید و اطمینان به قطعیت و حقیقت.
5-کامکاس چیز دیگری هم هست. تمرینی برای صاف کردن ذهن ما. توانایی تفکیک ذهنی. می پرسی تفکیک چه از چه؟ می گویم اما باور ندارم باور کنید. بی شک می گویی این که مسئله ساده ای است. من معتقدم کامکاس تلاشی بود برای تفکیک گفته از گوینده. می دانم که اعتراض میکنی! اما من بر این گمانم که ما مدعیان درشت قامت، هنوز از عهده همین ساده ترین امر برنیامده ایم. از این رو با سخن آن "همسخن" موافقم که کامکاس برای ما یک انتخاب بود. انتخابی برای اینکه ما اخلاق را دوباره بخوانیم.
درباره او بیشتر هم میتوان گفت . بگذار تا دیگران بگویند.

ط شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 00:07

با سخن جناب اسکندری موافقم دقیق و محققانه,اندیشمند باید با خودش صادق باشه سعی کند بیشتر از انکه جواب دیکران رو بده جواب جان دردمند خودش رو بده (و این رو کامکاس ها به ما یاد میدن )و کرنه سخنش یه جیزی میشه خودش یه جیزی و این دردی هس که متاسفانه همه ما دجار اون هستیم کم یا زیاد الصدق طریق النجاة

[ بدون نام ] شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 00:31

در تعلیقه بست قبلی یه جیزایی نوشته بودم که شاید مفسده داشته باشد من هرکزمدعی علم حضوری وعرفان و کشف و کرامت نیستم منظور اینه که آدمی اشرف از اینکه طریق آکاهیش منحصر بشه در کتاب و دفتر البته شما ایجور برمیاد که واقف باشید ولی واقعا نظر باید بیاد در عمل,او وقت آدم تازه میشه طلبه (با مفهوم عمیق این کلمه نه صرف معنای عرفی

همه تلاشها برای همین است که نظر ما را به عمل درست برساند. موافقم.

zeinab شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 20:21

1.سلام جناب اسکندری. با بیشتر حرفای شما موافقم ولی با این دیدگاه که جناب کامکاس چون خود یک راهی را طی کرده و برایشان خوشایند نبوده و به همین دلیل به خود و دیگران فحاشی می کند و هشدار می دهد موافق نیستم...چون همه ی انسان ها یک ظرفیت ندارند...ممکن است این راه همانگونه که برای ایشان درست نبوده برای گروه دیگری بسیار موثر و سازنده بوده باشد..مثلا همین لیلا ، من از وقتی که باهاش آشنا شدم معنی عمیق تفکر کردن و زود قضاوت نکردن و اهمیت دادن به نظر دیگران و....را یاد گرفتم و بعید می دانم خواندن فلسفه و یا حتی فقه برای او در این زمینه بی تاثیر بوده باشد...پس در اینجا گفته جناب کامکاس که فلسفه انسان را به خلیت می کشاند یا اینکه فقه گرداب است حداقل در این مورد رد می شود..
جناب اسکندری اینکه انسان یک تجربه ناخوشایند از چیزی داشته باشد نباید مجوزی برای اهانت کنندگان به آن راه طی شده یا کسانی که می خواهند طی کنند باشدو توجیه کردن این رفتار هم درست نیست..
بله من با این گفته موافقم که جناب کامکاس آدم را به تفکر وا می دارد اینکه در برابر نظر مخالف آن هم با الفاظ رکیک تا چه حد باید آستانه تحمل را بالا برد و....جناب کامکاس حضور فعالی داشتندو انسان را وادار به تفکر می کرد...
2.استاد گرامی اینکه شما چرا آقای کامکاس را آدمی پلیدی می دانید جای سوال دارد..این از دو حالت نمی تواند خارج باشد یا شما کامکاس را می شناسید و با او برخورد داشته اید یا فقط در حد همین وبلاگ با او آشنایی دارید..اگر مورد اول باشد که جای بحث ندارد ولی اگر به صرف این چند نظری که در وبلاگ هست شما در موردشان اینگونه قضاوت کرده اید واقعا بی انصافی است و عجولانه قضاوت کرده اید...من خودم به شخصه با نحوه بیان کامکاس دربحث ها موافق نیستم ولی محکوم کردن ایشان به پلیدی را شایسته و سزاوار نمی دانم

اسکندری یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 00:04

سلام زینب گرامی 1- من در هیچ جای نوشته ام تصریح نکردم که کامکاس به هر دلیلی حق دارد فحاشی کند . حتی موافق این نظر نیستم که وی برای هشدار ما به راه باطل و بی سرانجام ِقطعی پنداری حقیقت ، حق دارد خشونت کلامی به خود یا دیگران بورزد. من فقط اشاره کردم که به گمان من منبع این تند گویی های زبانی چیست. در عین حال منبع هر چه باشد رنجوری خیال و خاطر کامکاس از عمر به هدر رفته یا راه بی سرانجام، بسیار شدید تر از منبع فوق است. چیزی که هیچ کدام ما از آن خبر نداریم.
2- به خاطر ندارم در نوشته ای که به نام خود ارسال کرده ام کامکاس را پلید شمرده باشم. این لفظ در گفتگوی نویسنده محترمه وبلاگ با کسی دیگر آمده است من نظر خودم را به نام خودم نوشته ام. اما باید چیزی را اضافه کنم. سرف گفتگوی لیلای گرامی (هر که میخواهد باشد) نمی گوید کامکاس پلید است. میگوید فرضا که او پلید باشد و زبان پلیدی داشته باشد، انعکاسی از اطراف ما، جامعه ما و میدان زیست ما است. جامعه ای که دایم تعریف و تمجیدش می کنیم و به صفت دینی و اخلاقی و اسلامی می ستایمش .
3- من کامکاس را به واسطه می شناسم. ولی نه خیلی بیشتر از مخاطبین مستقیمش. شما نیز او را به واسطه می شناسید. همه ما با واسطه های زبانی می توانیم او را بفهمیم. همین الان بسیاری از وبلاگ ها پر است از طعن و فحاشی که در قالب طنز خود را توجیه میکنند. دوستانی را می شناسم که در عین دانش و فرهیختگی علمی، زبان رکیکی را علناً در نوشته های وبلاگی خود به کار می گیرند. بسیار رکیک تر از زبان تند کامکاس. کاش آنقدر بالغ شده بودیم که بحث های کامکاس را پی میگرفتیم نه بحث در باره کامکاس .

zeinab یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:47

1.سلام جناب اسکندری من از نوشته های شما اینطور متوجه شدم که به نوعی از کامکاس طرفداری می کنید و به خاطر اینکه فلسفه خوانده به دیگران هشدار می دهد که این راه را طی نکنید...
2. اگر کمی بیشتر توجه کرده بودید متوجه می شدید که بنده در جواب استاد که با لیلا در مورد کامکاس صحبت کرده بودند و کامکاس را نماد پلیدی شمرده بودند آن انتقادات را کرده بودم و در آنجا صراحتا از استاد نام برده بودم...در واقع من هم از شما انتقاد کردم هم از استاد...
3.قضاوت در مورد آدم ها بسیار سخت است به صرف چند تا نظر نمی شود در مورد کسی قضاوت کرد اینکه خوب است یا بد...هر چند حضرت علی می فرمایند : شخصیت هر انسانی در زیر زبان او نهفته است..ولی برای ما هنوز اثبات نشده که جناب کامکاس آیا در دیگر امرات زندگیش همین زبان تند را دارد یا نه؟ به این خاطر قضاوت بسیار در مورد ایشان سخت است.

ط یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 14:03

بنده با سخن محققانه جناب اسکندری کاملا موافقم لکن ما داریم می گوییم کامکاس ها کم نیستند در اطراف خود ما در میان آشنایان و ... که رفته اند و به واقع نرسیده اند به همین دلیل به پوچ انگاری یا دست کم نسبی اندیشی معتقد شده اند به نظرم میاد حتی خیام هم همینجور بوده در تاریخ او گفته اند بسیار تند خو بوده و اشعارشم که هست بسیار جسورانه.خب در اینجا تکلیف اندیشمندان چیه؟آیا تقلید کنیم از این گروه چون رفتند و نیافتند؟مسلما اینطور نیس و نباید باشه چون در مقابل بسیاری از افراد هستند که رفتند و با دست پر هم برگشتن.درسی که ما از کامکاس ها می گیریم اینکه در تحقیق و تفکر دقیق باشیم همین .ما باید این رو باور کنیم که سوال تراشی نردبان ترقی هس و اگر کسی از سوال فرار کرد بدونه که از ضعفه .دو نکته دقیق هم از استاد خوشنویسی بگم.ایشان می گفت رشته های تازه تاسیس خط همگی از اون دسته از هنرمندانی ابداع شده که در رشته خودشون کم آوردن (و این ضعفه لذا قاتی پاتی هستن).می فرمود مادامی که از مشق دوایر فرار می کنی در خوشنویسی موفق نمی شوی(مشق دوایر ی ق ح ع از مهمترین حروف و مشکل ترین کارها در خوشنویسی هست)

اسکندری یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 15:47

سلام زینب گرامی . پیشتر فرموده بودید که با بیشتر سخنان من (درباره کامکاس) موافقید. این موجب خوشحالی بود.
نوشته بودید: "من از نوشته های شما اینطور متوجه شدم که به نوعی از کامکاس طرفداری می کنید" در حالی که من در باره فهم کامکاس به عنوان یک وضعیت سخن گفته ام . تاکید کردم که دیگر او را به عنوان فرد در نظر نیاوریم. در چنین تحلیلی دیگر طرفداری مفهومی ندارد. دوست داشتم مفهوم نظر و خواستم را درمیافتید ولی ظاهرا زبانم الکن بود و مفاد را به خوبی منتقل نکرد. زینب گرامی با نگاهی وضعیت گونه از کامکاس درواقع نوعی پدیدار شناسی استعلایی و نیز وجودی را در نظر دارم. یعنی گذر از کامکاس و فهم کنش پیرامونیاو و مدخل های ذهنی که او برایما ایجاد می کند. شاید لازم باشد اینگونه تحلیل را بیشتر تمرین کنیم.
در کامنت خود که با لطف سلام به این حقیر شروع شده و خطاب استاد نیز در آن مذکور بود، انتساب پلیدی به کامکاس را به من ارجاع داده اید. در فهم آن نوشته سرکار نیاز به هیچ دقت اضافه ای نیست. همانطور که عرض کرده بودم کاش درباره این گونه وضعیت ها و حالات انفعالی و کنش اجتماعی خود بیشتر سخن بگوییم تا فردیت کامکاس. پاینده باشید.

zeinab یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 18:39

جناب اسکندری از شما یک سوال داشتم اینکه ما باید به عقاید همدیگر احترام بگذاریم شما موافقید؟ اگه جواب مثبته جایگاه امر به معروف و نهی از منکر کجاست؟یک سوال دیگه...چطور می شود با عقیده مخالف کنار آمد؟ آن هم بدون دغدغه...لطفا با یک بیان ساده تر توضیح دهید کمی سخت صحبت می کنید.

مرضیه یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 19:21

به نظرم باید به اعتقادات همدیگر احترام بگذاریم. چون هرکسی شخصیت جداگانه ای دارد و بالتبع آن اعتقادات هم متفاوت می شود .اگر کسی اعتقادی بر خلاف اعتقادت ما داشته باشد باید ابتدا دلایل عقیده او را جویا شد بعد در مورد او نظر دهیم چه بسا در لابلای این دلالیل به این نتیجه برسیم که عقیده او درست و عقیده ما اشتباه است..پس نباید به صرف اینکه اعتقاد او بر خلاف نظر ماست ردش کنیم

اسکندری یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 22:23

سلام . زینب گرامی سلام . 1- آیزا برلین در کتاب های خود و نیز مجموعه مصاحبه خویش با رامین جهانبگلو به این گونه سوالات پاسخ داده است. او هم بهتر و هم ساده سخن می گوید. بندهء حقیر زبان خوبی برای تبیین دیدگاهایم ندارم. 2- شاید این یادآوری مفید باشد که بهتر است ابتداء بدانیم عقیده چیست؟ به تعبیر من عقیده بخشی از هویت ما است. زیرا ما با عقاید خود زندگی می کنیم. انتخاب و قضاوت می کنیم. و به طور کلی زندگی ما وابسته به عقاید ما است پس نمی توان به راحتی از حذف عقیده یا تغییر آن سخن گفت . زیرا چیزی که در جان ما رسوخ کرده و کنش های ما را هدایت و تنظیم می کند و جهت گیری زندگی ما را تعیین می کند نمی تواند به راحتی حذف شود یا تغییر کند. یکی از علل موجبه تعصب همین است.
3- ما عقاید را یک شبه درونی نمی کنیم. عقیده مجموعه ای از دانش ها ی آمیخته به ارزش است که به مرور زمان و اندک اندک از خلال یادگیری و مهمتر از آن تجربه های زندگی و انفعالات عاطفی در وجود ما ریشه دوانده و ذهنیت ما و رفتار ما را می سازد. پس عقیده فقط عنصری شناختی نیست. اصلاً برای همین به آن عقیده میگویند یعنی چیزی که آدمی را پابند میکند. پس احترام به عقیده دیگران یعنی احترام به شخصیت و تجربه های شناختی و عاطفی دیگران .
3- همه ما به خوبی می دانیم که احترام به عقاید دیگران یعنی خویشتن داری در رد و طرد عقاید دیگران نه پذیرش آن ها همین. مگر چند نفر ما توانایی قضاوت درباره اندیشیه دیگران و نقد و بررسی دانش و ارزش آنها را داریم. اگر این توان را داشتیم و از ما خواسته شد یا ضرورتی در بین بود آنگاه باید به نقد علمی و جدی و بدون مساهمه دیگاه مورد نظر و حتی نتایج آن همت گمارد. خانم گرامی تنها در این صورت است که میتوانیم و حقداریم وارد میدان شویم. اما امر به معروف عموماً به نتایج رفتاری مربوط است و احکام خود را دارد که به علاوه دانش، محتاج ظرایف روان شناختی و تربیتی است .

zeinab دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 00:47

ممنونم...خب به فرض من با کسی زندگی می کنم که عقاید او را قبول ندارم به قول شما احترام به عقاید دیگران یعنی خویشتن داری در رد و طرد عقایدشان ..از طرفی نزدیک بودن عقاید باعث مچ شدن بیشتر و صمیمیت بیشتر می شود و متفاوت بودن عقاید شاید باعث دوری 2نفر از همدیگر و سردی روابط شود..سوال..من از یک طرف می خواهم یا مجبورم با این شخصیت با عقایدی متفاوت از خودم زندگی کنم و از طرف دیگر می خواهم رابطه ای بسیار گرمی و صمیمی و بدون تنش داشته باشم .چگونه؟ در ضمن در موردامر به معروف ونهی از منکر مجاب نشدم...تشکر

اسکندری دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:28

هر آنچه می دانستم عرض کردم. گمان میکنم وقتی از نظر فیزیکی و نیز عاطفی به کسی نزدیکیم بیشتر در معرض تنش حاصل از اختلاف نظر ها قرار می گیریم . علت آن هم بیشتر یکی است : اجبار در انتخاب های مشترک. مثلا یک زن و شوهر در صورت اختلاف عقیده دایم با هم تنش خواهند داشت. نه برای اینکه صرفا اختلاف عقیده دارند، بلکه به این علت که مجبورند برای زندگی مشترک خود به طور مشترکانه انتخابها و جهت گیری ها داشته باشند. طبیعتا چنین فضایی پر است از اختلاف و تنش روانی. اما به نظر نمیرسد سوال شما مربوط به اینگونه مسائل باشد. ما مفهومی بحث میکنیم نه مصداقی . بنابراین به طور کلی وظیفه ما خویشتنداری است. مگر به همان ضرورتی که عرض کردم. درباره مسائل دین شناختی هم مناسب است از اهلش بپرسید. منظورم مسئله امر به معروف و نهی از منکر است.

انجلیا جولی دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:48

اخداوکیلی امر به منکر ونهی ازمعروف و نیز امر به معروف ونهی ازمنکر را باید از هالیود وبالیود آموخت.

موافقم

رابعه عدویه دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:55

بهترین امر به معروف بالابردن شعور ادمهاست اینطورکه پیش برویم یه مجرد برخورد بامنکر شعورمان بیدارمیشود وشروع میکند به نهی کردن ...بگو بدانم زینب جان! دربزابر خودمان کمتر می ایستیم یا دربرابر گشت ارشاد؟

zeinab دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:44

سلام رابعه جون...خب شما فرمودید که باید شعور آدما رو بالا برد..فرض کنید من مرتکب یه منکر شدم . حالا چه جوری می خواید شعور منو بالا ببرید که به مجرد برخورد با منکر همین شعور منو نهی کنه؟

zeinab دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:50

جناب اسکندری اگه با همین شوهر بخوام به یک انتخاب مشترک برسم چه جوری باید برسم؟با توجه به اینکه این شوهر کسیه که همیشه هستش و من بالاخره باید با او به یک اشتراک برسم و خویشتن داری و رد نکردن عقیده او برایم همیشه ممکنه امکان پذیر نباشه ..من می خوام گاهی عقیده من حاکم بشه ولی نمی خوام تنش هم به وجود بیاد

رابعه دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 20:05

تفکرانتقادی آدمها باید رشد کند، امثال شما که به سبک وشیوه برترزندگی قائلید آن سبک راجذاب معرفی نمایید، شیوه هایتان را باحفظ محتوا آپدیت نماییدو....انسان دین سهله وسمحه است ولی شیوه ها وسبک های زندگی ما بشدت سخت ااند شنیدم آمریکا دارد پوششهای محجب تولید میکند برای استفاده ازبازار مصرف کشوزهای اسلامی چرا این همه جلوی نواوری دراین زمینه را مامیبندیم؟ آیا جز اینست که بسته فکر میکنیم.

مااغلب انرژی مان را برسرایستادگی و مقاومت دربرابرنوآوری و ابداع خرج میکنیم ، انرژی ای را که می بایست صرف ابداع و سازندگی و تولید فکری فرهنگی شود. ما مشکلات اساسی داریم که هرکدام همچون سد سکندر مانع رشد و بالندگی ما می شود.
یک زمانی بحث حضورزنان درورزش قهرمانی داغ بود بعضی برخورد سلبی شان را اینگونه مطرح می کردند که اساسا ورزش قهرمانی چیز بیخود و غیرضروری است، آن زمان چندان مخالف نبودم مخصوصا برای خانمها ولی حالا به این می اندیشم آیا واقعا ما قدرت ایستادگی دربرابر برخی مقتضیات زمان را داریم ؟؟؟ ما تابحال بیشتر خواستیم جلو تغییر را بگیریم ولی شاید بهتراست کمی نسبت مان را باتغییر بهبود ببخشیم .

[ بدون نام ] دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 21:34

جناب کامکاس آرامش خودتونو حفظ کنید..اینکه من نظرمو راجع به یک دیدگاه بیان کردم به معنی از بالا به پایین نگا کردن نیست...شما معلومه دل پری دارید ...حرفتونو بزنید اینقد کنایه وار حر ف نزن

بهرام سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 00:25 http://pargar6.persianblog.ir

کامکاس آدم بی ادبی ست و ارزش بحث کردن را ندارد. اینکه میفهمد یا نمی فهمد در درجه دوم اهمیت است. گور پدر فهم و درکی که بخواهد از ممر و مسیر آزار دیگران بگذرد. من اینگونه فهمی را ارزش قائل نیستم. هر چیزی باید در آغاز خود "انسانی" باشد
باید ریشه در انسان داشته باشد. اگر خداییهم ارزشمند است خدایی ست انسانی. نمیتوان به نام فهم، با توهین و تحقیر دیگران سبب آزارشان شد.
انسان مجموعه ایست از فردیت خود و جامعه. هر کدام را که بخواهد فدای دیگری بکند آسیب دیده است. کامکاس به خیال فهم و درایت، "خود" را بر فراز "جامعه" میپندارد و اینست انگیزه توهین های بی مورد او به دیگران. فراموش نکنیم که اینان های کور هستند که خود را چنان محقق میدانند که دیگران را ناحق فرض میکنند. امثال کامکاس حقیقت را در انحصار خود میبینند. آنان انحصار طلبند، به همین سبب با کسی بحث نمیکنند فقط میخواهند "پوز زنی" فرمایند. امثال او به میدان در نمی آید چون میداند در چنته اش چیزی نیست، بهمین دلیل باید با توهین و تحقیر دیگران را از همثخنی و پزسیدن و پاسخیدن باز دارد.
یک پاسخ به دردبخور از کامکاس به پرسشی را شاهد نبوده ایم. به حرمت همصحبتانش وقعی نمینهد. گویی فقط خود را آدم فرض میکند و دیگران را فاقدین شعور. امثال او در جامعه استبدادزده ذهنی ما کم نیستند، همین بضاعت ذهن است که میخواهد از بالا برخورد کند و نقش قیم را بازی نماید.
اگر بخواهیم در جامعه، و در عمل، از روش کامکاس استفاده کنیم، آیا میتوانیم از هر که خوشمان نیامد در برابرش بیایستیم و نگاه در چشمکانش کنیم و بگوییم که تو آدم "مزخرفی" هستی؟
این را من صراحت نمیدانم، بهم ریختن حداقل های رفتار های مبتنی بر سازش های اجتماعی میدانم.
اگر من بخواهم به روش خود کامنکاس سخن بگویم و اسم بی ادبی را صراحت بگذارم، چیزی برای گفتن به او ندارم بجز اینکه:" مشمئز کننده ای".

[ بدون نام ] سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:05

سلام آقا بهرام.حرفهای شما را تا حد زیادی قبول دارم . به نظر شما آیا همین جامعه ای که کامکاس و امثال او خود را بر فراز آن می پندارند در بروز این رفتارها و بی ادبی ها تاثیر گذار نبوده؟

بهرام سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:06 http://pargar6.persianblog.ir

چرا دوست عزیز! منهم معتقدم جامعه است که انسانهایش را در خور خود می آفریند، اما این به معنای سلب مسئولیت فردی افراد نمیشود. اگر این جامعه است که امثال کامکاس را می آفریند چرا همه ما کامکاس نشدیم؟
مقاومت ما در برابر تاثیرهای اجتماعی و یا تاثیرگذاری ما بر سمت و سوی این تاثیرات است که فرق و تفاوت میان آدم ها را نشان می دهد.
اینکه هر کسی در زمان عصبانیت، پرخاشجو میشود بسیار عادی و راعی ست، نه قاعده نه تنها در میان انسانها که حتی در میان جانوران هم عمومیت دارد. اما چرا تمام انسانها به عنگام عصبانیت پرخاش نمیکنند و بسیاری هستند که خود را کنترل می نمایند؟
انسانها صرفا ساخته جامعه نیستند. انسان هر چقدر خامتر باشد، تاثیر جامعه بر او فزونتر است. اما انسان میتواند خود را بازسازی کند به شرط آنکه در قد و قواره هایی باشد که بر روند هژمونی جامعه، تاثیر بگذارد و به نقد آن بنشیند و جسارت بورزد.

zeinab سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 14:51

شما درست می فرمایید....ولی
دورکیم می گوید که میزانی از جرم برای جامعه طبیعی و ضروری است و سوپاپ اطمینانی برای جامعه و حکومت است. آقا بهرام شاید به کامکاس ها در بسیاری از مورد حق انتقاد داده نشده است و به همین دلیل است که اعتراض خود را در قالب فحش و الفاظ رکیک جاری می سازند..باید به کامکاس ها اجازه اعتراض و انتقاد داده شود حتی اگر اعتراض و انتقاد در قالب الفاظ رکیک باشد..ما باید به دنبال علت باشیم و اینکه چرا این وضعیت پیش آمده؟؟؟؟؟؟؟جچامعه تا چه حد مقصر است ؟ خود کامکاس ها تا چه حد مقصرند؟؟ علت این تقصیرها چیست ؟؟؟

بهرام سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 23:18 http://pargar6.persianblog.ir

زینب گرامی، مگر خیال میکنید اینکه "حق انتقاد داده نشده است" میتواند علت بی ادبی باشد؟ درین صورت بزرگترین مخالفین نظامهای دیکتاتور که بهشان اجازه انتقاد داده نشده است باید بددهن ترین افراد باشند. خیال میکنید کمند در همین محفل دور و بر ما کسانی که مجاز حتی به دوستی علنی با افراد خاصی نیستند؟ میدانید چقدر هزینه داده ایم برای اینکه شاخ عدم امکان انتقاد را بشکنیم؟ حالا کامکاس ها منتقدند؟ کو انتقادشان؟ بیشتر مرا به یاد برخی از مقامات می اندازد که با رمل و اسطرلاب مملکت داری میکنند. و چیزی هم بگویم که در جاهای دیگر با تفصیل توضیح داده ام. "بی ادب" به معنی رکاکت در کلام نیست. "بی ادب" در اصل به معنای ناآزموده و آموزش ندیده است. همانگونه که "بی تربیت" را که امروز ما، فحش تلقی میکنیم به معنای همین ناشکل یافتگی و خامی است. من خیال نمیکنم که عصیانهای کور و دشنام و پرخاشجویی معلول عدم امکان انتقاد است. بیشتر نشان از یک "سیستم عصبی خراب" دارد. پرخاشجویان بیمارند. باید بروند و خویش را مداوا کنند. از این علت فیزیولوژیک که بگذریم، میتواند امری ذهنی هم در پی خود داشته باشد یعنی اینکه من برترم و میتوانم این "گله" را به بهشت رهنمون شوم، اینان مشتی الاغند و نادان. که این ذهنیت هم یک نوع بیماری ست.
به هر حال کسی که نمیتواند رفتار خویش را کنترل کند و از دست خویش به در میرود و قابل پیش بینی نیست، حتی به درد دوستی عادی هم نمیخورد. او بعنوان عضوی از جامعه، در برابر جامعه قرار میگیرد و نه همراه آن. مگر میشود با رفتار ی دیکتاتور منشانه به نبرد با دیکتاتوری رفت؟ کامکاس به کسی اجازه انتقاد نمیدهد و دهان همه را با ناسزا میبندد و بسیاری از دوستان هم از شرم حضور و حیا و یا ترس از آبرو چیزی بر وی نمیگویند. اما همین برخورد ویرانگر با انتقاد دوستان از سوی کامکاس، نشانگر آن است که او از جناح انتقادیون نیست. انتقادگر در گام نخست سنگهایش را در ملا عام با خودش وا میکند و نه اینکه راه انتقاد دیگران را هم ببندد.

نسبت به بخش اخیرنوشته تان تاملی داشتم:

من کامکاس را ازجناح انتقادیون به معنی عامش میدانم، بنده تا بحال زیاد با امثال کامکاس درفضای نت و واقعیت روبرو شدم....
بخشی از کسانی که اهل درگیرشدن با مقولات سیاسی - اجتماعی- علمی- دینی و .. می باشند و مدتی بطورجدی پیگیراین مقولات اند درنهایت سرازچنین سرنوشتی درمی آورند...علتش چیست؟ جای بحث دارد ولی وجودشان را نمی توان انکارکرد.
آدمهایی هستند که درگفتگوهاشان به رد و توهین طرف مقابل می پردازند،اینها ادمهایی هستند که همه یا بخشی از واقعیات را درست نمی دانند و برایشان تحمل ناپذیراست ولی ازطرفی هم نمیتوانند برای مخاطبی که با این واقعیات مشکلی ندارد استدلال بیاورند چرا؟ شایدچون مدام دربحث ها به نوعی سراز برابری ادله درمی اورند و لذا درمتقاعد کردن مخاطب ناکام می مانند.

آشنا چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:20

آقای بهرام به نکته خوبی اشاره داشته اند:
«میتواند امری ذهنی هم در پی خود داشته باشد یعنی اینکه من برترم و میتوانم این "گله" را به بهشت رهنمون شوم»

چرا اکثر انتفادات ما به همین نگاه « گله » ای ، هم خود، سراز نگاه « گله » ای به انسانها درمی آورد؟
گویی جمود هم دو چهره دارد؛ چهره سنتی و چهره مدرن و ایندو در تعاملی که با یکدیگر دارند به جو جمود دامن می زنند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد