... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

باغ ارغوان

شهربانو گریه را ضعف زنانه می داند، به خود آموزش داده گریه نکند و مرد باشد... میترسم ازاین کتابهای پرحرف و به قول مستور، نادان.... خدای من! این چه کاری است بانو! ... میدانی! یک وقت هایی آدم نیاز دارد جایی درگوشه موشه های شب پیداکند، حل درباغ ارغوان فقط ببارد...

آی مرا نه سر نه سامون آفریدند

پریشونم پریشون آفریدند

آی آی عجب حرف حکیمانه ای زدی بانو، گریه ازسنگینی نشات می گیرد، سنگینی نفهمی، سنگینی ابهام، سنگینی تردید، سنگینی مسولیت، سنگینی تنهایی وجودی، سنگینی اسارت، گفتم اسارت،اسیری هم بد دردی است بانو، اسارت درآزادی، باور نکن دیگر تاریخ اسارت و بردگی منقضی شده ، باورنکن. بگذار همان زنانگی ای را که تو سعی داری بپوشانی برملا کنم، بلاخره باید فرقی بین یک متهم به فمینیست بودن و یک فمینیست واقعی باشد دیگر، می دانی! همیشه دستور ویترین فروشگاه ششم مسیر حرم را اکسبت میکنم، برحسب عادت ارقام متزلزل عابرم را به حلقوم نظام مصرفی میریزم، به سرعت لباسی می خرم و به راهم ادامه می دهم، لباسهایی که وقتی جلو آینه قرار میگیرم تازه می فهمم که نمی فهممشان، مثل نقاشی های خط خطی و درهم مدرن که گیجم می کنند و بعد احساس زیبایی شناسانه ام خجالت زده می شود که بازهم گول تله تبلیغ را خورده است.

میدانی! اخیرا به احساساتم بد جور بدبین شده ام، ازکجا بدانم این احساسات مال من هستند و نه القائات بیرونی. راستش زورم می آید مضحکه سیستم ها و فضاها و صاحبان منافع بشوم.

بگذریم، راستش را بخواهی قبول ندارم گریه همیشه از سرسنگینی است، یک وقتهایی بس که سبکی می باری، همان گریه بی علت که خیلی دوستش دارم، انگارخودتو خالی کردی برای حقیقتی، روحت برای حقیقتی بال بال میزند،شاید یک معنا، چیزی که این رجعت مدام به خودی شعله ور را تفسیرکند...آی آی بانو! می گویند:معناها هستند، بگویند ولی من می گویم: مهم این است که دست تو به آنها برسد. 

شب طالبان بی دل چه شب دراز باشد

تو بیا کز اول شب درصبح باز باشد

---------------

پ.ن: به نظر نمی رسد اندیشه باشد ولی به گمانم همه اش اندیشه است اگرهم نبود شما به بزرگواری خودتان ببخشید آخه کمی از فکرکردن خسته شدم.

نظرات 11 + ارسال نظر
عمو عباس چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:15

یکی از وجوه پراکندگی عمومی که جان ما را میکاهد و روحمان را می آزارد، همین عدم خودآگاهی درباره وقوعات درونی است. نسبت به احساسات واقعی ، یا احساسات نفوذی ، همین غفلت مدام از آنچه درون ما می گذرد و ما را آشفته میکند. آنچه سالها از کنار یک واقعه عظیم رخ عیان کرده و در همه این سالها آویزان روحمان شده و سنگینمان کرده و خواب آلوده مان نموده و خسته مان کرده و انرژی روانی ما را ستانده . نمیتوانیم از آن راحت شویم، سبک شویم و کمی راحت تر بدویم و زندگی کنیم و سرخوش کنیم. آه از پراکندگی روح و روان و خیال و جان آدمی .
خاطر جمع طلب کن ، خطر خسران است
در چنین وضع که چون جوی دو صد بستانی !

این عدم آگاهی آزادی وجودی انسان را می گیرد.

آشنا... چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 15:12 http://taranom244.blogfa.com

موفق باشین...
یاعلی...

[ بدون نام ] چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 16:57

من بودم سبزه

سوغاتی یادت نره سبزه جان والا ازمهمانداری خبری نیست گفته باشم.

حسنا چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 20:12

آدم گرفتار و اسیر به دنیا می آید..به گمانم فیلسوف دیوانه این را گفته بود.

قبول ندارم گفته فیلسوف دیوانه ات را رفیق . قدرت روح آنقدرهست که بتواند مانع اسارت شود. تکبیرش را ته دلت بگو ضایع نشم.

دعا پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 13:20

گریه نکردن مردانگی نیست
گریه کردن بندگی ست از طبیعت
قبول ندارم نظر هابرماس رو که این طبیعتی ست که انسان را می پروراند
فقط اینو می گویم که این انسانی ست که طبیعت رو در دست دارد

بهرام جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 22:21 http://pargar6.persianblog.ir

1- گریه نمایاننده بخش وسیعی از عواطف ماست. چیزی ست مانند خنده. آنکه سیستم عواطفش سالم است هم میتواند بخندد و هم میتواند گریه کند. و میاد روزی که زنی، مرد شود، که نه مطلوب است و نه ممکن.

2- تمام احساسات القائات بیرونی هستند. بدون محرک بیرونی حسی برانگیخته نمیشود. فقط برای فائق آمدن به مشکلی که شما اشاره کردید باید این احساس ها را خوب مدیریت کرد. با خردمندی و فرزانگی این امر ممکن و میسر است.

جهان امروز بد جور دارد خود را برما تحمیل میکند. علایق و باورهای ما مدام ازسوی ساختارهای حاکم مدیریت می شوند. حالا تقریبا می فهمم معنی گریز انسانهایی خاص را از جوامع امروزی و پناه بردنشان به طبیعت و جایی دوراز هیاهوی اجتماع.

بیم موج شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:47

سوغات آنجلینا جولی برای دختران افغان+ عکس


http://www.mashreghnews.ir/fa/news/209962/سوغات-آنجلینا-جولی-برای-دختران-افغان-عکس

بهرام شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 15:53 http://pargar6.persianblog.ir

جالب است برایم که شما در موارد بسیاری، خودتان را در برابر "جهان" قرار میدهید و گویی خودتان بخشی از آن نیستید. «جهان امروز بد جور دارد خود را برما تحمیل میکند.»

بعنوان یک "من" ما بخشی از این "ما"ی جهان انسانی هستیم. گریز بسیاری از جمع انسانها، هنری نیست. بقول بایزید که در باره خرقانی گفته بود: به سه گام از من فراتر است، زن گیرد و کارکند و به بازار در آید. (نقل به مضمون. امیدوارم دقیق باشد.) زندگی در جمع مسئولیت هایی را برای ما می آورد، همچنانکه جمع مواظب ماست ما هم باید از او مراقبت کنیم. پذیرش مسئولیت، امری ست اختیاری و بسیاری که نمیخواهند بدان تن دهند، راهی دور دست های جمعیت ها میشوند. آن انسانهای خاص مورد نظر شما از حساسیت های بالایی برخوردارند که عموما برای درگیری های واقعی زندگی بسیار شکننده شان میکند.

بحث دوری ازجماعت و گریز ازمسولیت نیست بحث توجه به وضعیتی است که دران قرارداریم و برفضای زندگی ما احاطه دارد توجهی که قطعا منحصر به زمان و زمینه مانیست؛ بیشتروقت ها که تاریخ میخوانیم نگاهی فراتاریخی به یک عصرو زمان پیدا میکنیم که پسینی است نگاهی که بدلیل ماهیت سیال تاریخ شاید برای مردم آن عصر و دوره خاص غیرقابل حصول بوده باشد. منظورمن بیشتر دست یابی به نوعی زمان شناسی بود. ایستادن و نگریستن به اقتضائات و محدودیت ها و ظرفیت های تاریخی که مارا دربرگرفته اند. می گویند فکرارسطویی براندیشه ما سیطره دارد، می گویند اندیشه ما ذیل پارادایم وجودی صدرایی می گنجد، می گویند و می بینیم تکنولوژی رسم خاص خودش را برای ما بهمراه دارد، می گویند چاره ای از غربی شدن و مدرن شدن نیست و ...آیا امکان این هست خود را ازاین قیودات مجرد کرد اصلا ضرورت دارد؟ تجرید هم اگرممکن و ضروری نباشد شاید توجه به این وضعیت احاطه شده دیگرضروری باشد.

فاطمه یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:24

سلام صفاجون.یه سوال ادبیاتی فلسفی دارم.جای فلسفه را در فرهنگ ما، علم کلام و بیستر عرفان به عهده داره.مثلا در سبک شاعری فردوسی و ناصرخسرو، تاملات معتزله نقش پنهان خودشو داره و از این طرف سبک شاعری عطار و مولوی، تاملات و اشاعره رو دربر داره.حتی تو این جریان های کوچک تر و سبک های طبقه بندی شده تر باز اندیشه های متکلمین و اشعری های هنرمند رو می تونیم پیدا کنیم.حالا میخوام بدونم این میراث نیاکان معنوی ما در کجاهای زندگی و هنر و ادبیات ما تاثیر داشته؟مثلا همین بحث های شما عقول عشره و اصالت وجود و ماهیت و اشتراک وجود و حدوث دهری ترا ابالفضل تاثیری در تحولات هنری ادبی و سیاسی و اجتماعی ما داشته یا نه؟ زود جوابمو بده.تا شب منتظرتم.

سلام
چه خبره با این عجله بچه !!!!!!1

فاطمه یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 18:21

چه جواب شیوایی صفا جون.نخواستم تاییدش کنی همون به ایمیلم جواب میدادی کفایت می کرد.

اخه سوالت خیلی تفکرات میخواد منم امروز به مدد رمز مبارک یا تام اند جری شما کلی مقاله از نورمگ کش رفتم مجبور بودم بخونمشون. جون تو یکی اش فقط بدرد بخور بود بقیه چیز بودند......الانم مخم هنگ کرده حسابی . امیدوار بودم یک طرفدار فلسفه ای ازراه برسه جوابتو بده که خب نرسید دیگه. حالا شایذ فرجی خاصل شد نومید نباش از سفر لذت ببر این سوالاتو ولش بچه ....

لیلا برای فاطمه عزیز یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 23:37

فاطمه عزیز برای یافتن پاسخ به اندازه توانم وقت گذاشتم فعلا همین مقدار می توانم بنویسم. مشتاقانه منتظر دیدگاه شما دراین زمینه هستم.
1- تو جه به نسبت کلام و فلسفه اسلامی نشانگراین است که تاثیرکلام برفرهنگ اسلامی منهای تاثیرفلسفه نیست به این نکته توجه بفرمایید:
پس از ورود فلسفه به جهان اسلام، مخالفت‌هاى زیادى با آن شد اما به مرور تعاملات میان ایندو زیادشد.کلام پس از خواجه نصیر (قرن نهم به بعد) که با میرداماد و ملاصدرا (1050 ق) به اوج رسید، به کلى برهانى شده، جزو مسائل فلسفه قرار مى‌گیرد. در این دوره، کلام استقلال خود را از دست داد و به تعبیر استاد مطهرى، فلسفه اسلامى یک قدم به طرف کلام نیامد، بلکه این کلام بود که به تدریج تحت نفوذ فلسفه قرار گرفت و سرانجام در فلسفه هضم شد (مطهرى، مجموعه آثار، 13/234 و 237؛جبرئیلى، قبسات، ش38 ، ص 107-105) بنابراین مى‌توان از خواجه نصیرالدین طوسى به منزله ‌کسى یاد کرد که کلام و فلسفه را از جهاتى متحد ساخت. حوزه‌هاى این اتحاد و اشتراک را مى‌توان در بسیارى مسائل در کتاب تجرید الاعتقاد مشاهده نمود. محقق طوسى کلام را فلسفى کرد به گونه‌اى که بدون آگاهى از اصول و قواعد فلسفى، فهم بسیارى از مباحث کلامى ممکن نیست. خواجه با استفاده از روش عقلى و قواعد فلسفى به تبیین مسائل کلامى پرداخت، و روش او را پس از وى دیگر متکلمان ادامه دادند و سرانجام نیز اتحاد فلسفه و کلام در بیشتر حوزه‌ها تحقق یافت.
2- یک دیدگاه اینست : انقلاب اسلامی در نگرش صدرایی امام ریشه داشت. (سایت مهرنامه)
3- حکمت نوری سهروردی بر نگارگری ایرانی تاثیرداشته است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد