... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

بوی جوی مولیان آید همی ...

یکی از دوستان از زنان فعال فرهنگی- سیاسی کشور می گفت که دراثر مراوده با ان جوهای خارجی مستقردرکشور بعضا تغییراتی کرده اند، مثلا پوشش یا حد و حدود و نیز کیفیت حضورشان دراجتماع فرق کرده است و مطالبات جدیدی پیداکرده اند و بعد نتیجه گرفت که غرب زده شده اند. 

با قضاوتهایی از این دست زیاد برخورد کرده ام که سریع به صرف تشابهات اندک، تغییرات افراد را ریشه یابی کرده و انگ دلخواه یا همان برچسب مورد نظرشان را بر اشخاص می زنند.

پیش فرض های مورد نیاز چنین قضاوتی به نظرم اینهاست:

1- آدمها موجوداتی ثابت و فیکسی هستند که نباید تغییرکنند یا نرم ترش تغییر نمی کنند.

2- هرگونه تاثیرپذیری از غرب و ملل دیگر زشت و نارواست.

3- رفتار و احساس و اندیشه درست، یکی است و آن یک الگو ما هستیم.

ما با این نوع برخورد، دشمن پروری می کنیم اساسی. مدام دوستان و همفکرانمان را به صرف تغییرات اندک ازخود طرد می کنیم و به جو تضاد و دو دستگی دامن می زنیم.

مشکل ما اینست آنقدر بزرگ نشده ایم که تفاوت ها و اختلاف ها را در اصل های کلی تر و مهمتر حل و هضم نمائیم و به آدمها فرصت شدن بدهیم. 

این روزها که حسنا رفیق از رشد جریان های تکفیری درجهان اسلام با من صحبت می کند و گوشهایی را که مدتهاست برخیلی از خبرها بسته ام، باز می سازد به فکر اندیشه تقریب افتاده ام و اینکه چه عقلانیت مترقی درآن نهفته است. حساس شده ام جایگاه این مساله و نیاز حیاتی جهان اسلام را درمباحث روشنفکری دینی بیابم؟ اصلا جایگاه دارد؟ اگر نه چرا؟ آیا دنبال کردن این مساله درخلال مباحث مربوط به پلورالیزم دینی و سیاسی و ... کفایت می کند یا ظرفیت بحث مستقل از آن به عنوان یک مساله برآمده از اقتضائات خاص جهان اسلام وجود دارد؟

--------------

بروم آی بروم، بروم آی بروم !!

نظرات 6 + ارسال نظر
زینب یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 20:48

سلام لیلا جان..
در مورد درست دانستن اندیشه ونظر خواستگاه اندیشه بسیار اهمیت دارد..
1-اگر اندیشه من از یک منبع و نمونه معتبر مورد قبول نشات گرفته باشد مسلما در این جا درست دانستن اندیشه خود نمی تونه بد باشه .مهم ترین کاری که آدم اینجا باید انجام بده اینه که به عقیده مخالف خودش احترام بذاره ولی دلیلی برای پذیرش اون عقیده وجود نداره .اگه اینجوری باشه آدم همیشه دچار تشتت و عدم ثبات اندیشه خواهد بود .بنابراین جایی که خواستگاه اندیشه معتبره آدم باید اندیشه شو با ضرس قاطع بپذیره..
2-یه جاهایی خواستگاه اندیشه خودبینی و خود برتر دانستن یا گمان و یا جهالت است و پایه یقینی ندارد .اینجاست که مشکل ها به وجود می آید ...که متاسفانه ما داریم از همین خودبینی ها و جهالت ها ضربه ها می خوریم...آآآآآآآآآآییییی لیلا جان چقد در قضیه انتخابات امسال با این دسته از آدم ها برخورد کردم و قضاوت هایشان در مورد دیگران آزارم داد..خدا به همه ما ها کمک کند از این گونه جهالت ها رهایی یابیم.

آیییییییییی زینب جان آزرده نباش....
اما قضیه خاستگاه رو خوب نقهمیدم... بنظرت دراختلاف دواستاد که هردوشونم دوست داریم ازکجا پی ببریم خاستگاه اندیشه یه استاد جهالته ویکی دیگه اندیشه درست وچیزی دراین مایه ها؟؟؟؟

زینب یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 23:56

منظورم از "خواستگاه" اندیشه همان منشا و جایی است که اندیشه من در مورد خوبی و بد ی و درست بودن از آنجا نشات می گیرد..مثلا خواستگاه اندیشه من در مورد اینکه اگر کسی برای من خبری بیاورد باید در مورد صحت و سقم آن تحقیق کنم و بعد بهش جامه عمل بپوشانم،یا اینکه این اندیشه که نسبت به هرچیزی که بهش علم ندارم اظهار نظر قطعی نباید بکنم و ظن و گمان را مبنای قضاوت و استدلال خودم قرار ندهم و... ...از قرآن نشات می گیرد و من این خواستگاه اندیشه ام را قبول دارم و برایم یقینی است.. البته که خواستگاه اندیشه هر کسی ممکن است متفاوت از دیگران باشد..حرف من این است اینجاها که من به درست بودن اندیشه ام واقفم دلیلی ندارد شک کنم که نکند حق با من نیست و به زور بخواهم به خودم بقبولانم که نکند در اشتباهم .بالاخره من باید یک اندیشه ثابت داشته باشم یا نه؟ آخه فراوان شنیدم و خواندم که گمان نکنید فکر و اندیشه شما درست است و...لیلا جان اگر قرار باشد من به هر قسمت فکر و اندیشه ام شک کنم وهمش به این موضوع فکر کنم که نکند حق با من نیست دیگر چه برایم باقی می ماند بجز تشتت و حیرانی؟؟؟؟؟؟به نظرم باید اندیشه های ثابت برای آدم وجود داشته باشد تا دچار سرگردانی نشود.
ولی اونجاها که در اندیشه و اظهار نظرهایم پای جهالت و گمان و خودبینی در میان است قطعا باید اندیشه ونظرم را مورد نقد قرار بدهم و به این موضوع که ممکن است حق با دیگران باشد و من در اشتباه باشم فکر کنم و خودم را بر حق ندانم..غالب مشکلات ما از همین قسمت ناشی می شود به نظرم.

تاوقتی توجیه قویی بر نظرت داری چراشک؟ ولی یک سوال: وقتی گوش وچشمت بر نظرات دیگر وتوجیهات دیگر بسته باشد درست است از ضرس قاطع حرفدبزنی؟ پس شک موضوعیت ندارد حقیقت یابی وتکامل فهم ماازحقیقت است که مهم است.

زینب دوشنبه 10 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:13

لیلای عزیز منظور من این نیست که گوش و چشممان را بر نظرات دیگران ببندیم..منظورم این است انسان باید خود را از لحاظ اندیشه آنقدر قوی کند (البته با آگاهی و معرفت)که بیدی نشود که با هر بادی بلرزد.
در مورد اینکه گفته بودی"بنظرت دراختلاف دواستاد که هردوشونم دوست داریم ازکجا پی ببریم خاستگاه اندیشه یه استاد جهالته ویکی دیگه اندیشه درست وچیزی دراین مایه ها؟؟؟؟ " از دیشب تا الان خیلی فکر کردم راستش به یک نتیجه درستی نتونستم برسم.اون حرفایی که زدم در مورد قطعیت و تشکیک اندیشه خود آدم بود وگرنه قضاوت در مورد برحق و ناحق بودن اندیشه های دیگران کاری بس دشوار است و محتاج معرفت و درایت است ..من از دوستان می خوام که اگه نسبت به این سوالت نظری دارند ما رو بی بهره نگذارند.

بهرام دوشنبه 10 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:15 http://pargar6.persianblog.ir

(ادامه گفتگو در باره کامنت یادداشت قبل)

پس درینصورت وقتی که خودتان هم باور دارید که حقیقت چیزی تا این حد مجهول است، تشویق دیگران به "حقیقت جویی" آیا درست است؟ یا اینکه مقدمه حقیقت جویی را بنا کردن و در باب اینکه "حقیقت" چیست، سخن گفتن؟

خواستم تاکید کنم هیچ جستجویی بی شناختی اجمالی شدنی نیست شناختی که محرک کسب شناخت تفصیلی است.

محمد سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:53 http://mnrahmati.blogfa.com

به نظر می رسه که این روزها کمتر کسی پیدا می شه که به حرف تقریب گوش بده!

زینب سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:39

سلام عجیییییییییییییییییییییییییییییجم..نبودی یه مدت دلم برات تنگ شده بود..خوبی؟ چه خبرا؟

سلام زینب جان ....
خبر سلامتی و زندگی
دعاگویت هستم عزیز .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد