... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

آستانه مندی

آدمها موجوداتی آستانه مند هستند؛ آستانه تحمل، آستانه ادب ورزی، آستانه مهرورزی، آستانه کمک رسانی، آستانه فهم و ... برای همین هیچ انسانی نمی تواند آرامت کند، هیچ انسانی نمی تواند اشباعت کند، هیچ انسانی نمی تواند بی نیازت کند. امام حسین ع راست می فرمود :  خدایا!  « ماذا وجد من فقدک»*. این جمله خیلی ژرف و عمیق است اگر آنرا بچشی آنقدر که دلت می خواهد داد بزنی، از اون دادهای درون ریز.

* خدایا ! آنکس که تو را ندارد چه دارد؟
نظرات 11 + ارسال نظر
حسنا پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:39

یکبار استاد دینانی در برنامه ی معرفت، بحث افق داشتن ادم ها را مطرح کرد. افق ها همان استانه هایند .

موافقم . و چقدربرخی افق ها خفه کننده اند.

بهرام پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:57 http://pargar6.persianblog.ir

لیلای عزیز، اون جمله عربی رو لطفا ترجمه کنید تا امثال منهم بفهمیم.

چشم ببخشید.

زینب پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:04

لیلا جان همین که هیچ انسانی نمی تواند آرامت کتد اساسا به فطرت ما آدم ها بر می گرده..

؟؟

عمو پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 16:15

خیلی به آدمی احترام و تکریم کرده ای که او را به صفت آستانه مندی و محدودیت تعریف فرموده ای .

بهرام جمعه 28 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:20 http://pargar6.persianblog.ir

وقتی انسان "کرانمند" است چگونه ازین کرانمندی اش میتوان نتیجه گرفت که:«برای همین هیچ انسانی نمی تواند آرامت کند، هیچ انسانی نمی تواند اشباعت کند، هیچ انسانی نمی تواند بی نیازت کند.»؟ آیا همین انسانهای کرانمند، نباید ما، انسانهای کرانمند دیگر را بیارامند و لبریزمان کنند و نیازهامان را برطرف سازند؟ مگر خود ماها بیکرانیم که باید بیکرانگی به داد ما برسد؟ ما خود نیز از همین کرانمندانیم.

و اندر باب نتیجه: اگر داشتن خداست که «می تواند آرامت کند، می تواند اشباعت کند، می تواند بی نیازت کند.» چرا ما با آدمیانی که اشباع باشند و بی نیاز، برخورد نمیکنیم؟ چرا اینچنین داشتنی اینقدر ناشدنی ست؟

پیشنهاد: برای یافتن آرامش و اینگونه نیازمندی ها که نسبی و شدنی ست میتوان به "انسان" مراجعه کرد و یکی ازین انسانها؛ "خود". اما در مورد "اشباع شدن" هیچ ندارم برای گفتن که اصلا نمیدانم یعنی چه؟ چه چیز و چه کسی میتواند مرا اشباع کند و از چه اشباع کند؟ همچنانکه بی نیازی را نمیفهمم، از چه باید بی نیاز شوم؟ از محبت آدمیان دیگر، از لقمه ای نان، از جرعه ای آب، از نگاهی مست، از شعری تر و دلکش، از اندکی کنجکاوی و کنکاش برای درک و دریافت پیرامون، از آرامشی که رضایتمندی ام را بخنداند، ... خب همه اینها یعنی "زندگی" و با این تعبیر تنها مردگان بی نیازند. من خواستار بی نیازی نیستم، خواستار رفع نسبی نیازهایم هستم.
اگر ازین مطلق های سراب وشِ "اشباع و بی نیازی"، دست برداریم که گویا تامین شان هم فقط در ید همان خداوند خدای است که تا کنون حتی در میان پیامبران هم شخصی اشباع شده و بی نیاز ندیده ایم...
و بجای آن به همین "نسبی" های کوچک و انسانی که هم شدنی هستند و هم در خور ما آدمها، دل ببندیم ، راحت تر زندگی خواهیم کرد. ما در درون کشتی توقعات و ایده آل هامان زندگی میکنیم، این کشتی را آنچنان هم سنگین نکنیم که از کمر بشکند و به قعر دریا فرو رود.

زینب جمعه 28 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:51

در توضیح کامنت قبلی ناچارا باید مقدمه ای را ذکر کنم راجع به فطرت.
خدا می خواست موجودی بیافریند که این موجود از او بهره ببرد و به او مقرب شود و بالاترین ارزش ها را به دست بیاورد این موجود باید مختار می بود و لذا خدا بنا را براین گذاشت که انسان مختار را بیافریند تنها موجودی که مختارا به سوی خدا می رود.برای آفرینش این موجود مختار و آگاه جهت تقرب و..هم باید گرایش به خوبی وجود داشته باشد و هم گرایش به بدی.
1-اگر تنها گرایش به خوبی در انسان وجود می داشت خوب انسان موجودی بی اختیار و مانند ملائکه می شد2- و اگر تنها گرایش به بدی در انسان بود این کار هم از خدا بعید است و هم اگر انسان بدی می کرد مقصر نبود و قطعا نمی توانست خوب باشد 3-و اگر گرایش به بدی ها و خوبی ها به طور یکسان در انسان وجود می داشت انسان سر دو راهی انتخاب قرار می گرفت و دچار حیرت و سرگردانی می شد و ترجیح بلا مرجح لازم می آمد و نمی توانست انتخاب کند.4-اگر گرایش به خوبی ها قوی تر می بود همه به سمت خوبی ها می رفتند و5-اگر گرایش به بدی ها بیشتر بود باز هم همه به سمت بدی ها می رفتند و تکلیف مالایطاق بود . نتیجه اینکه برای اینکه
حرکت انسان به سوی خوبی ها ارزشمند باشد اینجا زمینه تولد فطرت پدید می آید یعنی گرایش به خوبی ها قوی تر ولی پنهان و گرایش به بدی ها ضعیف تر ولی آشکار.انسان ابتدا گرایش های سطحی که او را به سمت بدی ها می تواند بکشاند را تجربه می کند بعد باید تلاش کند گرایش های بد را کنار بزند و به سمت گرایش های خوب و عمیق باطنی برود.این گرایش های پنهان همان فطرت هستند ما در فطرت خود هم خوبی ها و هم خوبان را می شناسیم.
با این مقدمه سر اصل مطلب می رویم.

زینب جمعه 28 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 13:01

انسان نیاز به آرامش ،عشق و...دارد. نوع نیاز ها متفاوت و نتایج متفاوتی هم به بار می آورد.اگر ما به صورت سطحی در پی بر آورده کردن این نیاز ها باشیم نتیجه همان چیزی می شود که گفتی. یعنی اشباع نمی شوی ،آرام نمی شوی و...اما اگر این نیازها بصورت فطری در وجود ما احساس شوند بسیار شدید هستند و هیچ نامی به جز عاشقی زیبنده آن نیست.علایق فطری شدید هستند این فطرت می خواهد معشوق خود را پیدا کند که به درستی پاسخگوی نیازهایش باشد و او را به آرامش و اشباع و ..برساند .لذا به دلیل سطحی بودن علایق و عشق ها و نیازها و یا به تعبیر خودت آستانه مند بودن ما آدم هاست که وجود خدا را عمیقا برای نیازها و آرامش مان احساس می کنیم و انسان ها نمی توانند برآورده..خداوند در قرآن فرموده است:والذین آمنوا اشد حب لله(کسانی که ایمان می اورند شدیدترین حب را به خدا دارند).لیلا جان شاید دیده باشی یا تجربه کرده باشی که گاهی پیش می آید به کسی علاقه مند می شوی و بعد از مدتی این علاقه رنگ می بازد یا برای مدت کوتاهی ممکن است کسی بتواند آرامت کند و... در واقع این فطرت ماست که این نوع علاقه و یا آرامش سطحی و محدود را بر نمی تابد..
بد نیست اشاره ای به تفاوت های علاقه های فطری و غیرفطری بکنیم.
1-علاقه های فطری کشف می شن ولی علاقه های غیر فطری کسب یا تحمیل می شن2-علاقه های فطری به آدم استقلال می دن ولی علاقه های غیر فطری آدم رو وابسته می کنن3-علاقه های فطری پایدار و علاقه های غیر فطری موقت اند.4-علاقه های فطری شدیدهستند ولی علاقه های غیر فطری شدید نیستند

استفاده کردم زینب جان

سمیرا جمعه 28 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 15:48

سلام

به نظرم آستانه مندی یعنی:

لا یکلف الله نفسا الا وسعها



راستی من هم چنان منتظر جواب سوال هام هستم هااااااااااااا
البته اگر زحمتی نیست

التماس دعا

سلام
دراسرع وقت ممکن چشم .
محتاج دعایت هستم بزرگوار

لیلا شنبه 29 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 00:09

جناب بهرام گرامی از دقت و توجه تان بی نهایت سپاس.
انسان درهر سطحی از مواجهه با هستی نهاد نا آرامی دارد، کدام ثروتمنداست که نگران حفظ ثروتش نباشد، کدام قدرتمند است که نگران و مترصد حفظ آن نباشد، کدام داشنجو و استاد است که نگران و درتب و تاب نمره و مقاله و پرزوه هایش نباشد، کدام مادراست که نگران و نا ارام فرزندش نباشد، کدام دل بسته است که نا آرام معشوق نباشد و ....گویی دنیا و زندگی دنیا ازجنس نا آرامی و نیاز است ، نا آرامی که با شما درزندگی نامیدن آن موافقم.
همین امر مارا محتاج به همدیگر می سازد و زندگی اجتماعی را شکل می دهد. مامدام درتعامل و داد و ستد با دیگرانیم و اغلب از داد هامان احساس غرورمیکنیم و از ستدها مان احساس شادمانی و آرامش و بی نیازی مقطعی.
اما یک زمانی می رسد که ازاین وضعیت خسته می شوی...کی؟
وقتی کرانمندی آدم و عالم تو ذوقت می زند.
وقتی خود را درمیانه آغاز و انجامی محدود و پر از التهاب و رنج می یابی.
وقتی یک جایی ازاین بازی می ایستی و نگاهی به کل جریان آن می اندازی.
آنوقت از خود می پرسی خب که چی؟ این همه تب و تاب برای چی؟ البته آدمها متفاوتند، برای یکی نفس رفتن روی صحنه لذت بخش است اما یکی دیگر به این حد قانع نیست هرچقدرهم شما موعظه اش کنید که دست از مطلق و سراب و این قبیل امور بردار و دل به زندگی وآرامش نسبی ان بده.
درصدی از انسان های امروز مدعی معنا سازی برای زندگی و دست برداشتن از بقول شما این سرابِ مطلق نگری اند اما خیلی ها هم هنوز این توانمندی را کسب نکرده اند و عاجز ازاین خلق مهم اند.
فرمودید: «چرا ما با آدمیانی که اشباع باشند و بی نیاز، برخورد نمیکنیم؟ چرا اینچنین داشتنی اینقدر ناشدنی ست؟ اگربگویم من برخورد کردم قبول میکنید؟ من آدمهای آرام معتقد به این کلام امام حسین ع را می شناسم و برای من همین وقوع، دلیل امکان محسوب می شود.
اما ازطرفی برای خودمن هم این سوال مطرح است که آیا سختی یک برنامه می تواند سراب بودن آنرا توجیه کند؟

بهرام یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 15:07 http://pargar6.persianblog.ir

لیلای گرامی، اگر شما به آدمی "بی نیاز و اشباع شده" برخورده اید باید گرد او هفت بار میگردیدید:
چون مرا دیدی خدا را دیده یی
گرد کعبه صدق برگردیده یی
که این اوصاف بی نیازی و اشباع فقط از صفاتی ست که به خداوند نسبت میدهند و آدمی زاده ای بی نیاز هنوز پای به هستی نگذاشته است. اما موضوع دیگر؛ نوشته اید:«وقتی کرانمندی آدم و عالم تو ذوقت می زند.» از دو پارامتر "کرانمندی دیگران" و "ذوق خودمان" که دیگران را با آن میسنجیم و هر آنچه را که بدان سنجش درست نیاید را "توی ذوقمان میزند" مینامیم، کدامش در "اختیار" ماست برای تغییر دادن؟
اینکه شما متوقعید تمامی آدمها قد بلند باشند و زیبا؛ اما در واقعیت چنین نیست، ایراد از توقع شماست و نه از واقعیت. توقع ما از انسان زمانی که غیرواقعی باشد عموما توی ذوقمان میخورد.
آینه ات دانی چرا غماز نیست
زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست
این نوع و نحوه نگرش ما به دنیاست که میتواند توقعات بی جا یا باجا در ما پدید آورد و در نهایت ما را جزو بدبینان و خوش بینان قرار دهد.
ما مجاز نیستیم متر و معیارهای خودمان را بجای واقعیت بنششانیم وگرنه همیشه دچار چنین توی ذوق خوردنهایی خواهیم شد.
من خودم چون چنین توقعاتی ندارم بسختی دچار چنین توی ذوق خوردنهایی میشوم.

آدمهایی که آرام اند و قلبی مطمان دارند که برگی بی اجازه حق به زمین نمی افتد، وجود دارند که به آنها می گویند انسان کامل، انسان هایی که دراین عالم خاکی برای رفع تشنگی و گرسنگی درقالب نظام علی معلولی از آب و غذا کمک می گیرند اما موثر واقعی درعالم را یک نیرو می دانند. که درک و دریافت جمع میان این دو قضیه، درکش ازون مشکلات مباحث کلامی است.
خداوند به چنین انسانهایی خطاب کرده است« یا ایتها النفس المطمانه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه».
فرمودید چنین انسانی می شود خدا....
می گویم: انسان کامل فانی درحق بلاخره باید شباهت به حق داشته باشد.

می دانید! تصویر انسانی که می تواند به لایتناهی بپیوندد و به جلال و جمال مطلق بپیوندد، درادیان، برای من تصویرجذابی است. حالا قابل پذیرش بودنش برای ما و دریافت ما ازاون یک مساله دیگراست. میشه دراون تامل کرد، ما که برای شصت هفتاد سال عمر این دنیا تا عصریخبندان و ذرات نانو کاوش می کنیم، چرا برای ابدیت کند و کاو نکنیم؟ شما به نتیجه رسیده اید؟ خب من نرسیده ام. تحقیقم هنوز ادامه دارد.
من توقعی از آدمها ندارم. من از هستی توقع دارم. من با هستی قدکوتاه مشکل دارم. من با هستی بی شعور مشکل دارم .
اگر هستی لذات و دارائی های موجود درچهارچوب این زندگی است، بهتره بگم همین لذات و دارائی های شناخته شده تا بحال، همه اش را هم به من بدهید اقناعم نمی کند. نگویید این معیار ، معیارمن است، بپذیرید زیاده طلبی درهمه زمینه ها و زمانه ها خصلت لاینفک انسانهاست.

ترمه سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:10 http://shop.hamisheonline.com

سلام
بسیار عالی و جذاب بود مطلب نوشتنت منو یاد یکی از دوستانم میندازه
موفق باشی و همینجور بنویسی

اگر دوست داشتی لینکم کن خبر بده لینکت کنم
به وب سایت منم سری بزن و نظرت رو بگو
با تشکر
ترمه
shop.hamisheonline.com

سلام
بسیااااااار عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد