... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

یارغار

چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.
- چقدر هم تنها!
- خیال می کنم 
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.
- دچار یعنی 
- عاشق.
- و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک ، دچار آبی دریای بیکران باشد.
- چه فکر نازک غمناکی !
- و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.
- خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست.
- نه ، وصل ممکن نیست ،
همیشه فاصله ای هست .
اگر چه منحنی آب بالش خوبی است.
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصله ای هست.
دچار باید بود
و گرنه زمزمه حیات میان دو حرف 

حرام خواهد شد.*

-----------------

به زودی مهمان بسیار عزیزی خواهم داشت....

یعنی واااااااای به حالت رفیق اگر ضد حال بزنی!!! ....کاش بانوی غزل را هم با خود بیاوری تا سه نفری بزنیم به دل کوه و دشت. زودی بیا که قم، نفس های بهاریش نرم نرمک دارد می بارد.

* سهراب سپهری