... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

تپه پیمایی

نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست...


غروب دعوت شدم کوهنوردی، تپه نوردی در اطراف خوابگاه. حتی مستوری ستاره ها هم مانع از این نبودند که در ناز طبیعت بهاری غرق شوی...

آییییییی که چقدر  هوای این جا متفاوت است با  حال سالن مطالعه.....

همچین که نفس آسمان به رویت می پاشد «اماته» و « احیاء» الهی را بالعیان شهود میکنی، نمیدانم از کدام سمت، اما نرم نرمک حضور خدای لطیفِ زیبا حس می شود؛

نمیدانم از چه سمت؟!

 از پس زمینه ی جان شکل یافته در کنج کتابخانه ها و مدرسه ها یا از دامن گرم یک مراقب مهربان یا از عماق اسطوره ها یا شاید هم از میانه حس خسته ی روزمرگی و لطف تازه انفاس آسمان.... 


بی خیال سمت و سوی حس زیبای لطیف ، فعلن نفس را زندگی کن جانم!! 


زینب و نسرین و زهرا!! 

گفته باشم در تپه پیمایی غروب فردا فاخلع نعلیکن من هرچی ابزار ارتباطاتی اعم از گوشی و تبلت  و نیز اندیشه حسابگر جدلی و عقلانی حقوقی و فقهی و فلسفی و ادبی .... جای بحث، کرسی های نظریه پردازی دانشگاه و انجمن های علمی، اینجا جای نفس کشیدن است، البته حافظ و سهراب و مولانا و شمس زهرا  قدمشان روی چشم.

راستی زهرا جان! نبینم زرین کوب و شفیعی کدکنی و شمیسا و بقیه ایل و تبار دانشکده ادبیات رو خبر کنی!! 

میزبانهای ما از هرگونه پسوند « شناسی» باید تجرید شده باشند. 


نظرات 6 + ارسال نظر
اسکندری یکشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 09:43

جالب است ! سالها خواندیم که بین عقل و عشق و احساس و شناخت قرابتی نیست، این جای آن تنگ میکند و دیگری روی دیدن رقیب را ندارد. سالها خواندیم که با سیطره علم جدید ، انوار اشراق تیره شد و آدمی از مستقیم ترین راه شناخت که شهود حقیقت بود محروم گشت، خواندیم که به جای درک وجود به موجود پرداختیم، خواندیم که عقل حسابگر جزئی نگر بر عقل قدسی پروازگر غلبه کرده و خواندیم که ...
راستی چرا لحظاتی را دوست داریم یا احتیاج داریم تا از عقل بدر رویم؟ چرا بر حسابگری رو ترش میکنیم؟ چرا به جای وزیر خردمند، تلخک قصر هویتمان را پذیرا تر هستیم؟ چرا گاهی اینگونه شیدائیم؟
زیست طبیعی ما نیز زمانی دراز از شبانه روز ما را از دست حسابگری و نظارت و استرس محاسبه عقل راحت میکند و با خواب، ما میشویم موجوداتی کاملا خیالگر ، زندگی در خواب یعنی انسانی که جهانی کاملا دگر را و هر بار نوعی خاص و هوایی خاص از این زندگی را تجربه میکند.

سلام استاد گرامی
آدمی یعنی جوشیدن، یک وقت با عقل و از رهگذر عقل می جوشد یک وقت هم همه اش فوران می کند؛ از نظرم شیدائی جدائی از خرد نیست، بلکه ملغمه ای از جوشش همه جان آدمی است با همه زوایای پیدا و پنهانش.
شیدایی رمز سازگاری آدمی با جهان هزارتو و هزار وجه است در کلیتش.

سر ویراستار یکشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 13:45

تو گفتی مال ملکیانه. منم به اون حافظه ضعیفت اعتماد کردم.

مجید جان
اون عبدالملکیان بوده نه ملکیان.

زینب یکشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 16:36

دکی یه خبر خوب.
می دونم خیلی خوشحال میشیتا خرداد حتما پایان نامه م تموم میشه و دفاع میکنم.می تونم خوشحالیت و درک کنم

خیلی خوشحال شدم زینب جان
انشالله بهترین نتیجه را برایت داشته باشد.

زهرا یکشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 18:09

سلام لیلا جونم.استاد شفیعی کدکنی و استاد شمیسا دیگه در جان و دل و مفز من جای گرفته اند اگه پاکشون کنم کل حافظه ام مختل می شه....نگران «شناسی» هم نباش چون دیگه حس می کنم از هر «شناس» و «شناسایی» خالی و فارغ شده ام!

سلام دکترجان

نه بابا!!! خیال می کنی فارغ شدی ... سر جلسه آزمون بنا به پیش بینی جناب صدرای ما فلسفی ها ،قطعا اجمالت به تفصیل بدل خواهد شد.

ح.و.ر.ی دوشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 07:45

وه! می بینم که زلف فلسفه در باد رهاست

مگه فلسفه زلف داره؟
شما ادبا برای همه چی زلف میبافین و ما را سرگرم گره گشایی میکنید.

محمدی چهارشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 10:06 http://reflexion.mihanblog.com

فقط مهتاب کوهستان نیست که زیباس،من بچه کوهستانم؛وقتایی که تو دل شب تاریک داری کوهستان رو ترک میکنی وقتی به همه طرف نگاه میکنی و هیچ نوری از هیچ شهر و روستایی نمی بینی،دقیقا تاریکی مطلق و تا کیلومترها آتیشی که روشن کردی تنها منبع روشنایی کوهستانه اون لحظه که آتیش رو خاموش میکنی و باید تو تاریکی راه بیافتی حسی داری مثه احساس اجدادمون در چند هزار سال گذشته...

خب من متاسفانه هیچ درکی از حس اجداد چند هزار ساله مون ندارم... یعنی تا حالا دیالوگی بین مون برقرار نشده تا مقایسه ای صورت بگیره... من فقط احساس خاص خودمو از سازگاری روح با طبیعت محض دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد