... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

تجربه با طعم ژله

 

  • معطوف بودن به ... ، خیلی مهمه، آنقدر که ممکنه یک روز تمام بی وقفه همه سالن ها و انتشاراتی های مطرح رو رصد کنی ولی چشمت به کتابی فلسفی نیافته یا موفق به خرید حتی یک کتاب فلسفی نشوی. این بار فقط فرصتم را صرف رفع سوء تغذیه  گروه مطالعات کردم تا شرمنده بانوان پژوهنده مان که با هیچِ بزرگ ظرفیت های پژوهشی جامعه زنان مهاجر کشور می سازند نباشم.

کمبود بودجه ایجاب می کرد تک تک کتابهای مربوطه رو قبل از خرید تورق کنم، نکته جالبی که در خلال این تورق بدست آوردم این بود که برعکس ترجمه ها، تقریبا صد درصد کتابهای فارسی موضوع محوربودند تا مساله محور، گویی پاهای تفکر و اندیشه و تولید علم مان هنوز بدجور می لنگد.

  • زهرا معتقده احساس خوش آیندی یا بد آیندی نسبت به ژله ، مثلا همین ژله هایی که امشب سرویراستار شق القمر کرده بود و تدارکشون دیده بود، نداره بلکه ژله را اساسا نمی فهمه!! راستش بعد اینکه کلی به این دریافت زهرا خندیدم متوجه شدم منم خیلی از تجربیات این روزهامو نمی فهم تا تصمیم بگیرم بدم بیاد یا خوشم.... حس گیجی پس از شنیدن یک جوک یا معما رو دارم که برای بقیه واضحه اما من هنوز نفهمیدمش تا اشتهای خنده یا گریه پیدا کنم، یک جورایی حس لکنت دارم، این جور موقع ها زبان واکنشت بند می یاد، می مونی ....
  • گوشه ای از صحن ، درست روبروی یکی از قشنگترین شب های عمر ماه، داشتیم با زهرا در مورد پایین بودن  دوز نگاه کارکردگرایانه  در سخنرانی های مذهبی حرف میزدیم و اینکه چرا نباید سخنرانان درکنار این همه حذر حذر گفتن و حوالت دادن انسان ظلوم و جهول به گرز و زقوم و درکات جهنم، چیزی در مورد آثار و لوازم مال مردم خوری و اهتکار و قانون شکنی و قس علی هذا بر زندگی دنیوی آدما بگن که پسرک با ته  لهجه ترکی اش میزگردمان را برهم زد؛ گفتم فرق فال حافظ و فال امام زمان چیه آقا پسر؟ گفت فال حافظ شعره و فال امام زمان معنی زندگی....عجبا!! اگه این « د مینینگ او لایف » اینقدر در دسترسه پس من دنبال چی می گردم؟ پس این فلاسفه چی چی میگن؟!
  •  بعد کلی استماع سلسله سند بالاخره فهمیدیم حضرت آیت الله (راستش اسمشان را یادم نمیاد) در فلان برهه تاریخی که عرصه برمردم به شدت تنگ میشه و برای چاره جویی نزد  ایشون میان، نماز حضرت زهرا یا اصلا ان راه ماورائی دیگر رو توصیه می فرمایند.

آقا ! من میگم این، یک جورایی همون سبب سوزی دستگاه حق است که جای انکار نداره قطعا، خب پس سبب سازیش کو؟

اینکه آن عالم بزرگوار در چه شرایطی این توصیه رو فرمودند خیلی مهمه، من فکر نمی کنم شیعه ی معتقد به نظام احسن و علیت و سلسله مراتب هستی و این قبیل باورها چنین سیستم تربیتی رو بپسنده. من که از این آموزه ها تدبیر توام با توکل رو می فهمم نه این نسخه های رجال الحقی ....

کشف کردم  برای حرم رفتن بیشتر از درس خواندن و مطالعه باید فسفر سوزاند.

نظرات 2 + ارسال نظر
. شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 23:08

دوست گرامی احتکار درست است.
شاید گمانببری از میان این همه یاد داشت فقط املای یک لغت توجه مرا به خود جلب کرد؟ نه اینطور نیست برای اینکه بدانی واقعا امکان گفتگو در باره خیلی از چیزها وجود داره فقط کافی هر یک از این یاد داشت ها را در یک پست جداکگانه بنویسی اونوقت شاید واقعا سر حرف ما هم باز بشه و خلاصه کامنتی در طول نوشته شما بنویسیم

چشم.

اسکندری شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 23:22

فهم گویی چیزی مربوط به معنی است. گرچه باید فراتر از رابطه دال و مدلول باشد، ولی فهم به مفهوم تعلق میگیرد. در گذشته در عرفان بعدها فلسفه و اینک برخی از شاخه های علم فهمیدن را چیزی بالاتر از رابطه مکانیکی ! ذهن و عین یا همان رابطه حصولی میدانند. و از نوعی شهود یا بینش حرف میزنند که گویی مرتبه ای خاص از فهم است. در این معنا هم نمیتوان مدعی شد مفهوم امری غیر شناختی است ولی خب سطح بالایی از شناخت مطمح نظر است.
حال نفهمیدن اشیاء را توضیح دهید! من ژله را نمی فهمم یعنی چه؟ اگر نوعی اشتراک لفظی است که خب از ساحت نوشتار غنی شما به دور ! بله حس خاص نداشتن ! اما میدانی که ما احساس های خود را ارزیابی میکنیم و بعد درباره اش حرف می زنیم. و خیلی سخت است کسی بگوید احساس من درباره امری یا شیئی خنثی است. محال نیست ولی ارزیابی خیلی سختی است. ( پیشنهاد میدهم ژله جماعت را با احساس فلسفی و اشتهای فهمیدن میل بفرمائید خیلی می چسبد)
معطوف بودن یعنی دو چیز: تنش و حرکت به سوی رفع تنش. این مسیر زندگی طبیعی ما است. سوال و رفع سوال. نیاز و رفع نیاز و... این گردونه دوتایی حاکی است آدمی موجودی کاملا واکنشی است و حیات ما معطوف به اثبات های دایمی هویت ما است. مگر هویت ما در دست اندازهای زندگی دچار چه خطراتی میشود که دایم به بازتولید هویت خود و اثبات هستی خود و بودن خود می نشینیم؟ این سوالی است که شما فیلسوفان محترم و برخی روان شناسان عمقی نگر همچون فروید و لکان تلاش کردند به آن بپردازند. توضیحش به عهده خود شما .
طی این چند صد سال عمری که از خدا گرفته ام آموخته ام در باره فلسفه بیش از کتاب سوال ها میتواند راه گشا باشد. اگر کتابی هم خوب است به خاطر طرح سوالات بکر و اخذ سوالات ناب از همان امور روزمره و عادی بوده است. در عین حال هدف فلسفه نیز خیلی با پر خوانی صرف اقتضاء ندارد ! بیش ازر آن فکر کردن است که خوب است و باز کتاب های خوب کتابهایی است که پای فکر کردن را به حرکت در می آورد . باقی بماند برای بعد !

خب کاربرد فهم در مورد ژله ابتکار من نبود باید از زهرا بپرسید ، من از این ابتکار زهرا به تجربیات خودم که از سنخ مفاهیم اند منتقل شدم و فهم را درموردشان بکاربستم.
به نظرم ما احساس های خنثی داریم اونم زمانی است که متعلق احساسمون رو نمیفهمیم تا احساس خاصی متناسب با اون در ماشکل بگیره.
در مورد نظرتون راجع به معطوف بودن باید فکرکنم.
به نظرم در حوزه فلسفه بیشتر از کتاب استاد و هم بحث موثر است، شاید فلسفه اصلا نوشتنی نباشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد