... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

لذت مامان بزرگیانه

کلن خواندن و شنیدن خبر ظرفیت میخواد و فکر کنم من هیچگاه این ظرفیتو پیدا نکنم، دم غروب خسته و بی حوصله سری به فیس می زنی که باز هم صحنه های جنگ و کشت و کشتار روانتو بهم میریزه.

این روزا سخت سرگرم اندازه گیری خیر و شر عالمم، امروز دیگه نزدیک بود پا در جبهه جی. ال. مکی بگذارم که دم غروب مامان بزرگ نازمو بشقاب به دست دیدم ، الهیییییی!!!   طفلی نفس نفس زنان با اون تن نحیف و بی رمقش هزار متر راه از اون سمت حیاط تا این سو رو کشان کشان طی کرده تا غذایی رو که میدونه نوه اش دوست داره براش بیاره.... 

خداااایی!! مهر مادر بزرگ از اون خیرات است که اگه تا لحظه مرگ هم بشینم اندازه گیریش کنم به اون ته تهاش نمی رسم. 

-----------------------

یکی از لذت بخش ترین بخش های حضورم در خانه اینه که بقول ما هراتی ها «هوسانه» یا یک غذای جدید و نوبر بپزیم  و من یک ظرف از اونو  برای مادر بزرگ ببرم و اونو از تنهایی در بیارم و وقت خدا حافظی با یک دعای دلچسپ و یک لبخند معصومانه بدرقه ام کند. 



نظرات 2 + ارسال نظر
عمو عباس دوشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:54

طی 150 سال گذشته خیلی ها این باور را ضمیمه زندگی و فرهنگ ما کردند که زندگی عبارت است از حیات اجتماعی ، پیشرو ،هدف دار و از پیش تعیین شده، خیلی ها رمز موفقیت غرب را در همین علمیت و خلوص رفتاری بی انگیزه و زندگی هدفدار و کوشا برای آبادی و آزادی تفسیر کردند. به خصوص در ایران سیطره روشنفکری چپ حسابی بر تنور این توهم دمید و آتش این کوره سوزنده احساس و اشراق را شعله ور تر کرد. این سالها وقتی می بنی نهضت رمانتیک اروپایی جدی تر از 200 سال پیش ، نه تنها لایف استایل و فرهنگ روابط و هنر و... را بلکه حتی خورد و خوراک انسان غربی را تحت تاثیر قرار داده و رمانها و کتاب های فرهنگ ساز آنها پر است از غلبه عشق و احساس و انسان گرایی صلح طلبی و آدمیت ، درمی یابی که نه گویی چیزی اشتباه از آب درآمده! گزارش غلط به ما داده اند ! زندگی یعنی همین لحظه های حساب نشده عشق و عاطفه ، یعنی همین انرژی روانی پویا برای بودن در کنار هم ، همین الفت های خانه و خانواده، همین محبت جوشان مادری و خدمت بی تکلف و بی مزد پدری و همین نگاه معصومانه و خلق مهربانانه ، همین هوسانه را فربه کردن همین آدم بودن و زندگی کردن. گمان نکنم راه حل ما برای رسیدن به اهداف آبادی و آزادی دخل و نسبتی با رفع و دفع اخلاق انسانی داشته باشد. منتها فرهنگ خوب! خانه رفتار است و آنچه باید عوض شود تا زندگی عوض شود در همین فرهنگ نهفته است و البته در سازمان دهی دوباره مدیریت و روابط اداری و علمیت و تجربه مشترک بشری . جمع این دو ممکن است و باید ممکنش کرد.

سلام و سپاس عمومی گرامی.
در تجربه شخصی ام زیبایی های خانوادگی را نمی شود با هیچ زیبایی دیگری عوض کرد.

... شنبه 12 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 06:24

خداوند نگهدار شما و این محبتها و احساسات زیبا و ارزشمند باشد و دیارتان را حفظ فرماید

متشکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد