سه شبانه روز نت نداشتیم، حس خفگی و عقب ماندگی داشتم.
استاد راهنما از من راضی بود اما من اصلن از او راضی نیستم؛ کلن در تقدیر من روزی راهنمایی پایین است؛ باید جان بکنم تا برسم؛ آنقدر تا به اینجا جان کندم که عادتم شده همه چی را سخت و صعب ببینم حتی ...
هم اتاقی های این ترمم همه ریاضی اند؛ همچین که به درس خواندن شروع می کنند تا مدتها حکم یک تیکه گوشت قربانی را دارند که صدایی از آن بر نمی آید، شاید این هم نشینی، شرور کثیر زندگی مرا معالجه نماید؛ هرچند این بازیگوشی هایم فلسفه دارند اما نشتی فرصت ها را بد جور بالا می برند.
سلام
زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
زندگی باید کرد
گاه باید خندید
بر غمی بی پایان
لحظه هایت بی غم
روزگارت آرام
سلام
قشنگ بود
بابا استاد راهنما راضیییییی
اللهم ارزقنا....................
شنیدم باز غایب بودی!
جلسه جمعه یادت نره هااا وگرنه....
سلام بر دکی.
چه خبر از رساله ت؟؟چیزی دستگیرت شد از مقاله دکتر ملکیان؟؟به مام بگو دخملم
سلام
فعلن که گیج مییزنم دخملم.