... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

تاریخ معاصر من

  • سه شبانه روز نت نداشتیم، حس خفگی و عقب ماندگی داشتم.
  • استاد راهنما از من راضی بود اما من اصلن از او راضی نیستم؛ کلن در تقدیر من  روزی راهنمایی پایین است؛ باید جان بکنم تا برسم؛ آنقدر تا به اینجا جان کندم که عادتم شده همه چی را سخت و صعب ببینم حتی ... 
  • هم اتاقی های این ترمم همه ریاضی اند؛ همچین که به درس خواندن شروع می کنند تا مدتها حکم یک تیکه گوشت قربانی را دارند که صدایی از آن بر نمی آید، شاید این  هم نشینی، شرور کثیر زندگی مرا معالجه نماید؛ هرچند این  بازیگوشی هایم فلسفه دارند اما نشتی فرصت ها را بد جور بالا می برند. 



نظرات 4 + ارسال نظر
گیسوی کلام شنبه 19 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 19:26 http://gisuykalam.blogfa.com

سلام
زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
زندگی باید کرد
گاه باید خندید
بر غمی بی پایان
لحظه هایت بی غم
روزگارت آرام

سلام
قشنگ بود

فهیم چهارشنبه 23 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 14:08

بابا استاد راهنما راضیییییی
اللهم ارزقنا....................

شنیدم باز غایب بودی!

فهیم چهارشنبه 23 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 23:41

جلسه جمعه یادت نره هااا وگرنه....

زینب جمعه 25 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 00:01

سلام بر دکی.
چه خبر از رساله ت؟؟چیزی دستگیرت شد از مقاله دکتر ملکیان؟؟به مام بگو دخملم

سلام
فعلن که گیج مییزنم دخملم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد