... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

روزهای اول پیغمبری

دشتی پر از گندم به زیر روسری دارم

در خود بیابان هایی از افسونگری دارد

گاهی شرابی کهنه ام در خمره ای تاریک

گاهی کبوتر می شوم گاهی پری دارم

من هم پرم از زخم های بی سرانجامی

هم جا برای زخم های دیگری دارم

احساس تنها ماندن یک مرد تنها را

در روزهای اول پیغمبری دارم

دنیا ندارم دین ندارم آخرت را هم

اما تو باشی دردهای کمتری دارم

----------

الف: دست زهرا درد نکنه از بابت این شعر طیبه صفری که در کانالش گذاشته.

ب: امروز هل هلکی و واقعا هم خیلی هل هلکی با نرگس فروشنده رو دیدیم. اوووووووووه از کی تا حالا سینما نرفته بودم!؟ از وقتی که حس کردم فیلم های ایرانی به خرج زدن و رفتن به سینما نمی ارزه و خب از وقتی هم که دیدم عوض شده، هماره وقتی برای خرج کردن برای این چیزا نداشتم مع الاسف. هنوز هیچ حس و دید خاصی نسبت بهش ندارم؛ ولی چرا! انگار یه حسی بهم میگه هرشخصیتی رو میشد تصور کرد آدم بده ی فیلم باشه الا پیرمردی با اون سن و سال و موقعیت شغلی و اجتماعی . اون خانم پنهان در پرده ی تابوهای اجتماعی ما هم انگار خیلی بیش از حد غایب میزد یا شایدم همینقدرشم زیادیشه و من تحت تاثیر subjectivism محوری این نظریات معاصر، خیلی توقعم بالا رفته. آهان! یک چیز دیگه: هیبت وسوسه رو در این فیلم بیشتر از سیلی ای میشد حس کرد که پیر مرد رو از پا در آورد. شاید وسوسه مدلش این تیپیه که چون عجین با غفلت و کوری است، نسبتا راحت و ساده روی میده نه پر هیبت و سهمگین،  گویی هیبتش درست از موقعی که کوری زایل میشه خودشو نمایان می کند.

نظرات 2 + ارسال نظر
اسکندری چهارشنبه 7 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 10:00

شعر زیبایی بود. خیلی خوب

احساس پیغمبر تنها!
شاید بشه گفت این ترکیب به بهترین وجه ممکن تنهایی انفسی آدمی رو به تصویر کشیده.

نرگس پنج‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 09:03

پشت صحنه سینما رفتن یه نرگس در حال کش آمدن را تصور کن که از همه طرف میخوانندش

امان از گوشی ها!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد