... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

آن ده!!

قال:

                       اِنّی عبداللّه.

-----------------

لحظه ای که مریم تمامِ یقین می شود.


نظرات 2 + ارسال نظر
شغاد چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 01:12 http://mshaghad.persianblog.ir/

راست گفته بود خو

بله

عمو پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 15:21

و تو گویی بی حضور ، و بدون "دیدار" راهی به یقین نیست و علم یقینی اسمی است برای چیزی که نیست. زیرا که بر حسب تحقیق، یقین را جنس از معرفت شهودی است و لاغیر.
اما این حس های درهم و برهم که گاهی از خلال مواجه با معنی و ادراک علمی حاصل میشود، از کجا سر بر می‌اورد و چرا چنین رنگ و بوی اطمینان میدهد؟ و چرا پس از بارها تجربه زمین خوردن این یقین‌های خیالی، باز هم به دنبال یقینی دیگر از جنس ادارک علمی هستیم؟ چه مرگمان است؟
به قول علمای قدیم ، الله اعلم.

و مشکل این است که مهمترین محک آزمودن این معرفت شهودی هم همین عقلی است که میانه ای با یقین ندارد.
والا منم نمیدونم چه مرگمان است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد