... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

عرفت الله بفسخ العظائم

  • جماعتی که همشان را بر ترویج فکر و فرهنگی خاص متمرکز می سازند، از نظر من ستودنی اند تا وقتی که ارتباطشان را با حوزه های مختلف اندیشه ورزی حفظ نموده و نسبت به درک شرایط و مقتضیات تاریخی - اجتماعی خود حساس باشند.اینکه این حلقه ارتباط چطور و چگونه حفظ می گردد را من نمیدانم. اما درجامعه خودم بشدت احساس می کنم این حلقه وصل از هم گسیخته است.

چند روز قبل دعوت به شرکت در میتینگ بربچه های طلبه مقیم قم شدم. بحث به فمینیسم کشیده شد. نکته جالب این نشست گارد گیری و حساسیت شدید دانش آموختگان رشته مطالعات زنان نسبت به فعالیت های فمینیسم در افغانستان بود. حساسیت نسبت به هر تفکر وارداتی شرط هضم و عقل است اما گاردگیری دربست ، آفت است به گمانم.در این جلسه پرسشی را مطرح کردم که خوف آن داشتم  به مثابه «پرسش»تلقی نگردد؛ و همینطور هم شد. در حالی که بنده با توسل به کیس ها و تجربه های مختلف زنده سعی داشتم، پرسش را بپرورانم، بقیه مشغول نتیجه گیری معهود همیشه بودند؛ « طرفداری فمینیسم»!! کاریش نمی شود کرد، ساختار ذهنی امروزیها اینست گویا.

سوالم این بود:در مواجهه با جریان فمینیستی بوجود آمده در کشور، بهترین نسبتی که میتوان برقرار کرد چیست؛ تقابل و سلب یا مواجهه ایجابی و در نظر گرفتن آن به مثابه یک فرصت قابل تامل؟!

من برخلاف دوستان آن جمع که پاسخ آماده داشتند و حتی پاسخ مرا هم پیش بینی می کردند، پاسخی به این پرسش ندارم. برای پاسخ نیاز به تامل و مشاهده میدانی و .. است.

اما نکته جالب نشست: احساس می کنم نحوه پیگیری مباحث زنان در جمع زنان متدین اشکال دارد؛ زنان محقق در این عرصه مطالعاتی و پژوهشی همان امری را کنار می گذارند که اتفاقا انتظار می رود، به عنوان یک زن محقق به آن وفادار باشند؛ یعنی حوزه دید زنانه!!

زیاد با خانمهایی برخورد کردم که تعدد زوجات و تکثر جوجه جات !! را بر نمی تابند و به شدت به آن حساسیت نشان میدهندو از عملی نبودن آن داد سخن می رانند اما وقتی پای نظریه پردازی و دفاع از یک نظریه در این باب به میان می ِآید، مدافع این سنت جنجالی می گردند و ...

مشکل دیگراین قبیل مطالعات اینست که اغلب محققین خانم، خود، تحت تاثیر سلطه آموزه های همان فرهنگ مردسالاری قرار دارند که بدلیل مغشوش بودن و درهم آمیختگی مرزهایش با فرهنگ دینی، به عنوان امری فرانقد تلقی می گردد. ادعاهای یک خانم فارغ التحصیل رشته مطالعات زنان را بنگریم:

«در کابل مهدکودک زدند که بچه ی تان را می توانید صبح تا شب به آنجا بسپارید. این باعث شده زنان فراغت پیدا کنند دنبال تیپ و ژست بروند و روانه ی کوچه و بازار شوند»، « فمینیسم باعث شده زنان از حقوقشان مطلع شوند و آستانه ی تحملشان در خانواده پایین بیاید و طلاق زیاد شود» و گزاره هایی از این قبیل.

گفتم شما در همین قم دربدر دنبال مهد کودک برای بچه هاتان نمی گردید؟ گفتند خب ما کار مفید انجام می دهیم ؛ تحصیل می کنیم  ولی آنها بلد نیستند که چطور از وقتشان استفاده کنند و فمینیسم به آنها آموزش نمی دهد که از این وقت فراغت برای چه استفاده کنند، فمینیسم میخواهد زنان را بی بند و بار بسازد. آییییی که چقدر این پیشفرض لایتچسپک است برای من.

آقا فمینیسم کاری کرده در کشوری که زن آدم به حساب نمی آمده، به لطف برق دلارها و یوروهای جهان کفر، بستر حضور اجتماعی مثبت زنان هموار گردد؛ هراتی هایی که به حکم قانون نانوشته شان فوق فوقش شش کلاس درس را  برای دختر طفل معصومشان کافی و مجاز می دانستند حالا بیا ببین چه افق هایی پیدا کردند. آقایونی که اگه دست اونا بود و هنوزهم اگه به خواست اونا باشه بهترین زن را توسری خورترین زن میدانند، گویی آدمیت ردایی انحصاری قامت آنهاست، حالا یاد گرفتند حضور زن را تحمل کنند. من و ما و تویی که دغدغه انسانی در مساله زنان داریم، الحق و الانصاف اگر بی پیشفرض و تعصب به قضیه نگاه کنیم اعتراف خواهیم کرد که چقدر اوضاع فرق کرده است. این واقعیت ها را نباید در قضاوت و موضع گیری هامان نادیده بگیریم. زرنگ باشیم می توان از حتی چالشهای فمینیسم فرصت ساخت.

  • اگر از منظر عقلانیت ابزاری به امر معاش بنگریم، شواهد، تاملات و تدقیقات من به من می گوید:

 تنها مجتهد زن شایستگی افتاء در امور زنان را دارد. تنها مجتهد زن می تواند درک کند از این کتابخانه به اون کتابخانه رفتن و کتاب بردوش کشیدن و شش هفت نسخه پرینت رساله رو به این استاد و اون استاد تحویل دادن و چرخه ی مهلک کار اداری را طی کردن  اونم با چادر یعنی چی!؟ امروز چشمم به خانوم چادری افتاد که سر ظهر چمدان در دست ،  کیف لپ تاپ بردوش و گوشی در دست، با چه زحمتی مسیر خوابگاه را دنبال می کرد. بپذیریم چادر نه مساوی با حجاب شرعی است نه بی چادر بدحجاب است.

--------------

پ.ن: من چادر را دوست دارم/ من چادری ام / من تاجایی که امکانش باشد چادر می پوشم ولی تعصب برچادر قصه اش جداست.

پ.ن: چی میخواستم بنویسم چی نوشتم!



نظرات 3 + ارسال نظر
حسنا دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 08:22

چه قدر این روزها یم به صحبت با آدمهایی می گذرد که به خوبی بین خوبی های دنیای جدید و قدیم جمع کرده اند. مثلا خانمی که مهریه و نفقه اش را کامل از جهان سنتی می خواهد و آزادی و اشتغالش رااز دنیای جدید. یا آقایی که زن مطیع و سر براهش را از دنیای قدیم می خواهد و پرداخت نصف نصف مصارف خانه را از اقتضائات دنیای جدید می داند..

دوره گذار یعنی همین.

نرگس پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 09:29

ببین اخرش از کجا سر دراوردی!!
دو روز مواظبت نبودما

یعنی باز جاده خاکی زدم؟!

حورا دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 15:31

خانم دکتر!
اومدم وبلاگت. وقت کردی یه پست برای دفاعیه ت بذار...پستی کامل...این عظایم را هم درست کن بنویس عزایم ....درسته مشغول دفاع بودی ولی املا را پاس بداریم.

سلام حورا جان. از بابت مهمانی امروزت تشکر خانومی. خیلی خوش گذشت. از نشست امروز لذت و استفاده بردم.
چشم مینویسم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد