حالا امضاها را گرفته ام اما آقای کارشناس رفته است جشن و لیلا مانده و حوضش ... سرم را پایین انداخته خواستم برگردم که در کمال ناباوری آبدارچی اداره برگه را از من گرفت و مهر نمود، با چشمانی از حدقه بیرون زده داشتم این پدیده فرخنده را می نگریستم که اتفاقی دیگرتعجب و شعفم را چند برابر ساخت ... آبدارچی عزیز بزرگترین اثر انسانی قرن را برروی مهر آقای کارشناس نقش نمود؛ یک امضای به غایت بسیط و ساده که کلید رهایی ام از این چرخه اداری کشنده بود.
میخواهم این مهر و امضا را که در سرمای پنج شش درچه زیر صفر یک روز سرد بدست آوردم قاب بگیرم تا یادم بماند چرخه اداری بزرگترین جنایت خاموش علیه بشریت است.
-------------
الف: خدایا!! آن کارشناس انسان دوست عملگرا را عاقبت بخیر نما.
ب: تا جایی که یادم می آید جای من در هر قانونی درست وسط تبصره های الحاقی بوده است. خیلی از تبصره ها با وجود مشکل و مساله ی من به قوانین اضافه گشتند. اگر عمر و فراغت یاری دهد شرح این تبصره ها را روزی خواهم نوشت.
ج: آدمی که سر در لاک ذهن و ضمیر خود دارد را اگر خواستید شکنجه کنید او را به گوانتانامو یا ابوغریب نبرید، کافی است پیگیری یک پرونده را به او بسپارید.