«آن نی خشکم
که برلبهای نوازشگر ناپیدای تو
که قصه فراق را درمن می نوازی
به غربت خویش پی بردم.»
و اکنون نه دراین عالم،
که درخویشتن قرار ندارم.
و نه درزیستن
که دربودن خویش نمی گنجم،
که جامه ی تنگ خویشتنم.
* دکتر علی شریعتی
به سوسوی ترانه های بی سویم قسم
دستی، مدام، این کلاف سردرگم را درخویش می پیچد
سمت نگاهم را نبند
که بی پرواز فسیل می شوم