خدای خوبم !
روی ماهِ تو* ندیده ٬ روی ماهِ تو می بوسم ...
یه خواهش !
ظرفمو بزرگ کن ٬ منم بتونم مهمونت کنم .
*حلال ماه مبارک رمضان
دراین کتابخانه نقلی
لابلای تنفس این کتابها
با حسنا معرفت ٬ قصه ارباب معرفت * را می شوییم و قصه ارباب تردید می نویسیم ؛
آیا تردید ما همون تسبیح ماست ؟!
*نام کتاب دکتر عبدالکریم سروش
لابلای این بادها که می وزند
ناله ای فراری می دود ؛
ای آسمان
مراقبش باش نشکند ..
اورا بارور ساز ..
نازل نما ..
تا لبهای بشارتش بشکفد
یقین قسمت کند
تازیانه های انذارش خواب را بیدارکند
و پاهای اراده را مرمت نماید
گفتی :
درگشودم : قسمتی از آسمان افتاد در لیوان من ؛
اب را باآسمان خوردم .. سهراب
گفتم :
درگشودم شبهی از ترس گفت :
تو یک زن هستی ٬ پس زن باش
گفتی :
چیه ساکتی ؟! صادقانه بگو ازدست من ناراحتی ؟
گفتم :
دربهت این تقدیرم ؛ گوشه ای کتاب آلود کس کرده ام ؛ نمیدانم این منم که افکار را می بلعم یا این افکار ند که مرا سر میکشند ؟!
گفتی :
غزال اگر به کمند افتد عجب نبود٬ عجب فتادن مرد است درکمند غزال !!
گفتم :
آن دل که تو دیده ای زغم خون شد و رفت
وزدیده خون گرفته بیرون شد و رفت
روزی به هوای عشق سیری میکرد
لیلی صفتی بدید و مجنون شدو رفت
پس کمکم کن که میان اوراق و احوال ساییده گشتم !!