گاهی تمام نازها در برخورد با یک نیاز ناز ندیده از خجالت آب می شوند ...
یک هفته سرکردن با دل ۵۰۰ گیگت٬ باعث می شه همه جا حرف و جمله و پاراگراف ببینی .. یک روز تنفس هوا و زمین وعالم و ادم هم لازمه .. مخ سوزی رو بی خیال ٬یک روز بیا و فقط ببین حتی کتابخونه کتاباو کتابخوناو کتابدارو فقط ببین ..
ای مرغ چمن ازاین قفس بیرون شو *** فردوس تو را می طلبد مجنون شو
فال حافظ مادوتا هم ازتموم دیدنیهای امروز دیدنی تر یا همون خوندنی تربود .. آنقدر که تاخونه ده بار خوندیم و خندیدیم .. پخش سهیل محمودی و تماشاگه راز شبکه چهار زنده ی زنده ...
ای صاحب فال بدان وآگاه باش .. بماند .. حافظ و فال اونهم شد تردیدی بر تردیدهایم .. انسان ٬ازادی ٬ اختیار .. فالگیری ٬ رمالی و...
بازهم ببین .. سحر .. نسیم سحری .. ابوحمزه .. نوای بگائی .. نه ٬ سحر راباید زندگی کرد ٬سحر را باید نوشید ..!!
رمضان که میشه همه خدا دارند ...
رمضان که میشه خدا جلوه گری اش زیاد میشه ...
رمضان که میشه ولوله خدا در صحن هر دلی بپا میشه ..
خدای یکی ٬ درنظریه و نظریاتش ٬ آشوب انداخته و مدام درتردد ذهن سنگین بال اون چراغ سبز حضور نشون میده !
خدای یکی ٬ از وسط ذائقه دنیای اون فریاد میزنه «این تذهبون » ... به کجا چنین شتابان !
خدای یکی ٬ چوب دستش گرفته جلو خوردن و آشامیدن اونو بگیره و خودی نشون بده !
خدای یکی پای تخته سیاه نامه اعمالش ایستاده اسمشو مرتب تو لیست خوبان بنویسه!
خدای یکی ٬ اما .. دل برده ازاون چه دل بردنی !!
تاب خواب و هوش روز میبره این خدا ..
طرف ٬ با بو ی خدا ٬ با روی خدا ٬ حال میکنه حسابی !!
دم دمِ تشنگیهاش ٬ سرشار از ساغر وصله ..
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هردم فریب چشم جادویت ..
تک تک سلولهاش پر از خداست ...
دزدید ه چون جان می روی
اندر میان جان من
سرو خرامان منی ٬ ای رونق بستان من
ازلطف تو چو ن جان شدم و زخویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
..خدای تو ٬ اما ..همون جرعه ایه که عمری در تقلای دستان تقاضایت به کام جونت نرسیده مدام از کفت میره ...
تو می مونی و حسرت وصل .. تو می مونی و یک عطش میل می ... تو می مونی و یک وجو د آه و فغان ...
چون می روی بی من مرو
ای جان جان بی تن مرو ..بی تن مرو ..بی تن مرو
خداجونم !
جرعه ای از خودت .....
سرشارم ساز ...