... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

فلسفه خوانی - چغاله خواری !!

استاد کریم مجتهدی چهره ماندگار فلسفه :

یکی از آسیب ها ی آموزش فلسفه درایران  ٬ این است که در فلسفه حالت عجولانه و شتابان نمی توان داشت و کارهایی که اکنون انجام می شوند خیلی شتاب زده است، مرحوم دکتر «یحیی مهدوی» شوخی عجیبی در این ارتباط داشت . می گفت : 

« ما در این راه چغاله خور هستیم  »

یعنی هنوز قبل از این که رسیده و پخته شویم می خواهیم از دانش جزئی که اندوخته ایم بهره برداری کنیم.  

 

برداشت  ! 

اول : دانش پژوه فلسفه ٬ مبتدای جمله ای است که خبرش :  

۱- بعد یک عمر آید ............ فیلسوف دیررس  

۲- دمادم و لنگ لنگان آید ...... فیلسوف لنگ  

۳- گاه مقدم برمبتدایش آید ...  فیلسوف پیشینی  

۴- از دم ٬‌نیاید   ..................  فیلسوف پسا پسینی  

 

دوم : هرفیلسوفی یک زندگی دارد = هرفیلسوفی یک معنی دارد  

 سوم : بسته به صور وصال خبر و مبتدای این جمله ممتد ٬ معنی داری فیلسوف ٬ چهار حالت پیدامیکند : 

 ۱- فیلسوفی معنایش را به ارث می گذارد و همه را کور کتابخور می سازد  

۲- فیلسوفی معنایش را دمادم می پاشد و همه را ویران و سرگردان میکند  

۳- فیلسوفی معنایش را می چسباند و همه را درتارهای دوری اش ٬‌آسمی می سازد  

۴- فیلسوفی معنایش را به گور می برد و همه را راحت می سازد  

 

چهارم : فلسفه خواندنی نیست ٬‌زندگی کردنی است = هرفلسفه یک زندگی ٬ یک معنی

ای ز غم فراق تو جان مرا شکایتی !

تو را نه در چین نسخه ها ٬ که در واحد های وجودم یافتم 

و تو سلولهای مرده ام را مدام ترمیم کردی .. روح معنی بخشیدی  

چطور تو را نسرایم وقتی از تو پرم  

ای شیرین ترین غزل این دیوان ورق شده  

ذهنم را تکفیرکردم ٬ دلم تو را برخاست  

دلم را تشرزدم  ٬  ذهنم تورا دلیل شد  

حسم را آب کشیدم ٬‌ ذهن و دلم مزه تو دادند  

 تمنای تو در نهانی ترین لایه وجودم ٬‌ سیلی که خورد ٬ در خود پیچیدم ..

این جمعه ٬ دلم ندبه احساس کبودی داشت ٬ که همه عمر ٬ تو را نفس می کشد  ..

هروقت بی واسطه به دلم سرمیزنی تجدید میشوم !!

 چو نی گر نالم از سوز جدایی  

نیستان را به آتش می کشانم

کنگره جهانی فلسفه در گفتگویی با امیرحسین

دیشب یه مناظره کوتاه با خواهر زاده گلم امرحسین چهارساله داشتم .  

ایشون که بهتون قول میدم نه « از مدرنیسم تا پست مدرنیسم » لارنس کهون و خونده نه «جریانهای بزرگ در تاریخ اندشه غرب » جناب بومر  ٬‌ و نه  هنوز مقاله علمی - پژوهشی خاصی در آی اس آی به نامش به ثبت رسیده ٬ فقط و فقط با پشتوانه سواد رسانه ای  که از کانال چند شبکه محدود تلویزیونی و البته سیستم رایانه اش ((‌ رایانه بینوایی که دل و جیگرش خون شد تا امیرحسین ما ویندوز و به قول خودش فراگیری کرد  ))‌ کسب کرده  ٬ دیدگاههاشو با چنان شفافیتی بیان کرد که حیفم اومد این مناظره رو منعکس نکنم .... 

 

لیلا : به نظرت در شرایط امروز دنیا ٬‌مهمترین مسئله جهان اندیشه که لازمه و می ارزد فلاسفه دنیا در بارش فکر کنند ٬‌ چی میتونه باشه ؟؟ 

 

امیرحسین : عجب سوالی می پرسی خاله لیلا ! معلومه دیگه ٬‌تحریم اندیشه ورزی ازسوی عالیترین سازمان علمی - فرهنگی دنیا... 

راستی خاله جون !  

گفتی نیویورک جهان اول بود یا ما !!  ببخشید ... ما جهان اول بودیم یا او جهان سوم !؟   

 لیلا :مهم نیست خاله ... خط کش نیویورک و رهاش کن ٬ از آزمون موفق بیرون نیومد .بگذریم .. اگه پیام خاصی به شرکت کنندگاه این همایش داری مخصوصا به جناب والتر کوهان از برزیل که  متخصص آموزش فلسفه به کودکان است ، بفرما سراپاگوشم ... 

 

امیرحسین : 

احسنت .. آبروی سیرآزاد عقلانی بشر و خریدید !  

 شما جناب والتر کوهان بزرگترین درس فلسفه را به من دادید ... فکر نباید در بند در آید به هرنوعش !!  

و شما جناب هابرماس و اون هم مشرب دیگتون اسمش چی بود ... آهان جناب هوفه ..ازخاله لیلا تعریف هردوتون  و زیاد شنیده بودم ولی انگار چنگی به دل نمی زنید امیدوارم خاله لیلا من بعد در تحلیلاش دقت بیشتری بخرج بده ...  

لیلا : میگن یکی از مهمانان که نیومده کنگره مریض بوده ظاهرا و گواهی پزشکشم فرستاده تهران حرفی با اون نداری ؟ 

 

امیرحسین : دعا میکنم هرچه زود تر حالش خوب شه و بنویسه تو دنیا چه خبره !! 

برای  مدیرکل بلغاری تازه‎کار یونسکو  خانم «ایرینا بوکووا» هم یه پیام دارم ... 

خانم بو کووا!! شما که هرچه خاله لیلای من در راه احیای آبروی زنان ٬ تا حالا پنبه (!!) کرده بود رشته (!!) کردید که .. وای وای وای ..بیچاره خاله من ٬ نمیتونه جلوی من اسم دفاع از حقوق زنان و بیاره دیگه !!

خنده جان ٬‌ خنده لب  

اشک جان ٬‌اشک چشم  

 

چیستند ٬ چرایند !؟

تابیکران خویشم گامی دگر نمانده است  

آغوش مهر بگشا  ای  راز  روزگاران