... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

بینایی !!

امروز در کتابخونه به کتابخونی برخوردکردم که احساس کردم با اصرار تموم سعی داره وارد مانیتوربشه .حساس شدم ببینم جریان از چه قراره کاش نگاه نمی کردم، دل سنگ اب میشد، چی برسه به دل بچه آدم ، بنده خدا انقدرچشماش ضعیف بود یاشایدم نزدیک بین، که ازده سانتی ، میتونست صفحه رو ببینه اونم با چه مکافاتی  .

صرف نظر از حاشیه های احساسی عمیقی که تامدتی درگیرشون بودم حسابی ، فکرمو چنان درتسخیرخودش دراورد که بیا و درستش کن..  

براچی این قضیه رو نوشتم ؟ 

بگم خداشکرت برداده ها و نداده هات  

بگم مراقب نعمتهای خداباشید و باشیم  

بگم خدادر فقدانها ، بیشترحس میشه یاشاید بهتره بگم: مابیشتر پیشش میریم... راستی چرا ؟ 

بگم چقدر چشم خرج شده تااین کتابخونه، این کتابخونه شده ؟ خداهمه اون چشمارو بیامرزه !! 

بگم دوست دارم، چشمای منم روزی بجای قفسه های زیرزمینی ، تواین قفسه ها بایگانی بشن، بعدها ،دیگرانی پیدابشن، چشمامو بخونند، گیرفکری شون حل بشه، ذوق کنند و به پدرمادرم رحمتی بفرستند   

بگم اگه بخوایم خودمون و به کوری بزنیم ٬‌سنت مکتوب بشر ٬ ازبی خوانندگی دق نمی کنه !!..اصلا معنیشو از دست نمیده !!

بگم یاد عینکای جیمز باندافتادم که پشت سرت و میتونی باهاش ببینی.. این بشردو پا هم عجب کاراییی میکنه  !!

بگم نوروز پارسال به توصیه نمیدونم کدوم بنده مومن خدا، رمان کوری رو شروع کردم به خوندن ..درلابلای تسلسل مهمانان جورواجور و درحاشیه های بگوبخندهای کسل کننده عید، خوندم و خوندم .. وسطاش فکرشوره گرفتم ،بعضی صحنه های لطیفش هم که اونقدرتاثیرگذار بودند که بجای چشم خواننده، چشم اشتهاشو کور میکردند، هنوز که هنوزه تمومش نکردم... ذائقه رمانی ،اصلا ندارم که داوری کنم، ولی ازعید پارسال دیگه رفتم لب به داستان و رمان و این اموربزنم... اسم این مقولات میاد لرزه براندام حوصله ام می افته  ...

بگم چشمای ماهم گاهی وقتا نمی بینند و توهم دید می زنند، غرق مطالعه متنی شیرین بودم که جیغی زنانه، نامردانه ازاسمون خیالات کشوندم به زمین ٬‌ فکرکنم همه بزرگان عالم اندیشه از جناب صدرا و صائن الدین ابن ترکه گرفته تا تاریخ سازان فقیدی چون لنین استالین ارامگاه جمله و خط و پاراگرافشون و رها کردند، بلند شن ببینند چه خبره !!  «سوسک یا توهم سوسک !؟ مسئله اینست .. » البته مسئله زنان اینست ومن نمیدونم این مسئله درکدوم مرحله تاریخ قراره حل بشه ؟  شاید اگه اون اندیشمند بزرگ،بجای مسئله انتزاعی بودن یا نبودن به این مقوله می پرداخت لااقل مشکل مارو حل میکرد و ریزش آبروی مارا مداوا می نمود . نقدا امروز که بعد این ماجرا، یک خط درمیون، شش دنگ حواسمون و بسیج کردیم مسئله دوست مون ، برای مامسئله ساز نشه ... 

بگم اگه امر دایر شد بین دیدن  جذابیتها و شنیدن نوای نی، فقط نی، همون نی ای که ازجدائیها حکایت یا شکایت میکند، کدومش و انتخاب میکنی ؟! 

بگم ندیدن هم آدمو کلافه میکنه یه جورایی.. یه کم دقت کن.. نکنه این همه بی تابیهات بخاطرکوردلی است و تو خبرنداری... دل ٬ دلیل نداره، دربینایی،  مدام به میله ها برخوردکنه .. نفس تنگی بگیره.. پرو بالش بشکنه.. ازبی خبری عالم دق کنه .. 

بگم خدا خدا خدا !! 

تسلیمم .. مرا آن ده که آن به !!

وحدت عاشقانه ٬ عمان سامانی و حسام الدین سراج (ازقسمت لینک ها بشنوید )  !! 

بیش از این بابا دلم را خون مکن  

زاده لیلا مرا مجنون مکن  

گه دلم پیش تو  گاهی پیش اوست  

رو که دریک دل نمی گنجد دودوست

 

 

سلطان من خدارا٬ زلفت شکست مارا  

تاکی کند سیاهی٬ چندین دراز دستی

عاشورا - قدرت نرم

عاشورا ٬ زن ٬ قدرت نرم !!  

۱- نظریات قدرت ٬‌دربردارنده تعریف و تحلیل قدرت نرم هستند یا خیر ؟ 

۲- درجهان امروز٬‌نظریات٬‌قوانین٬‌کنوانیسون ها ٬‌زن را برای برخورداری ازنوعی قدرت نرم ٬آماده و تشویق می نمایند یا خیر؟ 

۳- فمینیسم ٬‌ قدرت نرم زن را ازاو می گیرد یا تقویت میکند ؟   

۳- تجلی قدرت نرم زنان عاشورایی در چه صحنه ای بیشتر بود ؟؟

 

باورکن جون میده برا فکر کردن ... 

سلام بر « یقین »

حسین ٬‌ یزید ٬‌ کوفه  

حق ٬‌ باطل ٬  تردید ! 

 

باطل ٬‌ سبب وجود تردید است یا تردید باطل و می آفرینه یا ... !؟