... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

رمضان با خدمات ایرانسل

صرف نظر از یکی دو سایت و برنامه ای که نیازهمیشگی توست و انگارایرانسل تصمیم گرفته است  اصلا بازشان نکند، برای بازشدن برخی صفحات بی نهایت کم حجم هم باید کلی وقتت تلف شود، تصمیم گرفته بودم اینبار خدمات ایرانسل خریداری نکنم اما کنترل از راه دور گروه مطالعات زنان باز به سمت این کار بی حاصل کشاندم . تاقبل ازماه رمضان باز مشکل به این حادی الان نبود، حداقل تایک مقاله نسبتا عریض و طول را می خواندی و کمی از کارهای تایپت را انجام می دادی و گاه حتی آشپزی ات را به سامان می رساندی، یک فایل 100 کیلوبایتی بازمی شد ولی این شب وروزها متاسفانه برای نفس کانکت شدن، کلی باید سرصف بمانی.


نمی دانم مشکل چیست و چطور حل می شود فقط یک چیز میدانم، این رسمش نیست ایرانسل هزینه بگیرد ولی پاسخگونباشد. 

چه ها می بینم خیال است آیا

امروزچیز عجیبی فهمیدم، خیلی عجیب؛ شاید، شاید، شاید هیچ چیز به اندازه رازهایی که درسینه جا می دهیم مارا بزرگ نکند. رازهای تواند که به تو می گویند چقدر زور بودن داری!!

خدا دردل سودازدگان است بجویید!

گفتم حالا که رمضان است و راههای مواصلاتی زمین و آسمان هموارتر بیا به دیدن خدا برویم،دل، اولش هی نق می زد، میدانستم چه مرگش بود، گفتم عزیزم، جانم، گلم!! اینهمه این کتابهای بی زبون رو محل گذاشتی چی شد؟ اصلا من لال میشم، خودت بگو نصیبت چی بود؟ بی توجه به نگاه تندش ادامه دادم، آفرین بچه خوبی باش! تو که اینقدر با روشنفکرای جورواجور می پلکی، نگاهت رو وسیع کن، پاشو برو آن سوترها رو هم بگرد، شاید واقعا خبرهایی باشد...

القصه! اون شب، ما بالا رفتیم ولی خدا آنجا نبود، خبردادند برای عیادت قلب شکسته ای به زمین رفته است، ردپایش را که دنبال کردیم سراز دل پردرد مادری درآوردیم که همین بغل گوشمون، درتامین نیازهای فرزند یتیمش مانده است.

---------------

دارم به تفکری می اندیشم که محورش خداست، خدایی عاشق انسان.

خدای امیرحسین

ماآدمها عجیبیم، عجیب و جذاب، پُریم ازنسبتهای رنگارنگ؛ اصلا دراین نسبت ها پیدامی شویم، نسبت با خود، نسبت بااشیا، نسبت با دین،نسبت با اخلاق، نسبت باخدا و ...هرچند به بیان دقیقتر، توجه و التفات به نسبت ها خصیصه ماست.

رفتن به درون این نسبت ها و جراحی خفیف و ثقیل روابطی که یک سرش تویی و درنتیجه ازدست کاریهایت منتفع یا متضرر خواهی شد، هم هیجان انگیزاست هم هولناک.

آدم که قد می کشد،سقف بعضی روابطش کوتاه می شوند، خیلی کوتاه آنقدرکه مدام سرش را زخمی می سازند، هواهای تازه گاهی آلرژی  نسبت به  روابط کلنگی برایمان ایجاد میکنند،بعضی اوقات کشف ساحتهای تازه دراین نسبت ها آنقدر لذتبخش می شود که بوجدت می آورد... 

بی آنکه بخواهم  ارزش بحثهای آفاقی دراین زمینه را زیرسوال ببرم که اگرچنین کنم موجودیت لذیذترین اشتغال بیشترعمرم را زیرسوال برده ام ، براین باورم درگیرشدن زنده و درمتن تک تک مابا این روابط، ارزنده ترین و شیرین ترین  عمل انسانی ما میتواند بشماررود.

جلوه های رمضان این روزها فرصت خوبی است برای اندیشه درنسبتی که با خداداریم، موجودی که وقتی نمی بینی اش هم باز می بینی اش!!

یاد اون روز امیرحسین افتادم که دراوج درد و گریه داد می زد: خاله ! بگو خداکمکم کنه دردم کم بشه ...

و وقتی درد همچنان باهاش بود و ترکش نمی کرد فریادش بلند شد:

خاله ! خداکجاست؟ خدا نیست؟ خدامرده ....

اون روز یادمه بعد از تسکین دردش وقتی ازاو خواستم باگوشی ام پیامی به خدا بفرستد چنان اس عشقولانه ای بخدا می نوشت که گویی جریان زنده رگهای حیاتش است این خدایی که صبحش گویی مرده بود.

می توانم آِیانبارم من !

بیا ساقی تا به دست طلب گیرم از کف تو جان پی درپی

بداده دل ای قراردلم نوبهار دلم می رسی پس کی

-------------

ازدست «انسان نورانی درتصوف ایرانی» هانری کربن بااون ترجمه دل نچسبش وکلی چیزدیگر، پناهنده صدایی شدم که رستاخیزاحساس نوستالوژیک است گیرکردم اساسی!